~اوپااا تروخداا نروو
یسول با اویزون شدن از پاهای جیمین گفت و با چشمای درشت بهش خیره موند تا تاثیرش رو ببینه.
_متاسفم پرنسس ولی من باید برم خونه!
یسول با گریه ساختگی پا به زمین کوبید.
~اوپااا تروخدا نمیشه چیمی رو با خودمون ببریم؟
جونگکوک نگاه نرمشو از دختر بچه گرفت و به جیمین داد.
+اگه بخوای میتونی با ما شام بخوری
قدم بزرگی بود. جونگکوک به محض به زبون آوردنش متعجب شد. اون همیشه تا آخرین لحظه در برابر اینجور ارتباطات مقاومت میکرد.
_خیلی ممنون از دعوتت ولی من یه همخونه ای دارم که باید خیلی زود برگردم پیشش
جیمین بخش آخر جملشو با خنده و رو به یسول گفت.
~یه اوپای دیگه؟
_آره اون یه آلفا کوچولو احمقه
جونگکوک حس کرد با شنیدن لفظ آلفا احساس بدی پیدا کرده. بهرحال اون چیزی از روابط پسر کوچیکتر نمیدونست اما...
~اوپاا دفعه دیگه اونم با خودت بیار
جیمین به بامزگی دختر خندید و بعد از درآغوش گرفتنش، قصد رفتن کرد.
+ بذار برسونمت خونه، امروز بخاطر منو این فسقلی خیلی به زحمت افتادی
_خب دلم میخواست مودبانه مخالفت میکردم اما اونقدر خستم که فقط قبولش میکنم
جیمین با حالت زاری گفت و به حرف خودش خندید و باعت شد جونگکوک با خنده اش همراهی کنه.
__
+هعی خوشگله
یجی سمت پسری برگشت که بخاطر استایل متفاوتش بعد از شیفت کاری داشت مسخره اش میکرد.
_مزاحم نشید لطفا
در تقابل با طعنهی پسر گفت و چشماشو با ادا های ساختگی چرخوند.
+او جدا؟ حیف شد فکر کردم یه شام بهت بدهکارم
تهیونگ با خنده گفت و چرخید تا سمت ماشینش بره.
_هعی نه صبر کن!!!
یجی دنبال اون که هنوز با خنده ازش دور میشد دوید.
__تو یه فرش گرینی...
تهیونگ نگاه متعجبشو به صورت دختر داد.
تمام روز دیده بود که اون امگا چطور شاد و سرزنده به ادامه شیفتش میرسه، جوری که انگار هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده و این توهین ها براش کاملا بی اهمیته. باعث میشد تهیونگ به بهترین دوستش فکر کنه. امگایی که از بچگی کنارش بزرگ شده بود و اخلاق مشابه اش باعث شده بود آلفا توی این شرایط به راحتی بتونه ساید آسیب پذیر و خسته دختر رو از تلاشش برای سرپا موندن تشخیص بده.
بهرحال اون آدمی نبود که به خاطر ترفیع یا همچین چیزی به کسی شام بده! فقط احساس کرده بود اگه بذاره روز امگا همینطوری تموم بشه احتمالا اون ساید آسیب پذیر تا مدت ها کدر میمونه.
YOU ARE READING
Atarashii
FanfictionAtaraishii ژانر:امگاورس،درام، رومنس، اسمات، دانشگاهی کاپل:کوکمین_سکرت!؟ _________________ Atarashi به معنای تغییر و جدید شدن موقعیتها.... _________________ پسر امگا بی حواس از عطر نعنا نفس میکشید، گره خفهکننده سکوت رو از گلوی خودش باز میکرد و...