_چه بلایی سر رایحه ات اومده؟
+از مشتقات همون تغیراته..
جیمین باخنده گفت و یجی با یادآوری چیزی که جیمین از استراتژی جدیدش گفته بود اه کشید.
+میخوام برای خوش آمدگویی یه کاری واسم بکنی.
جیمین با سواستفاده از سکوت دختر بعد از شنیدن ماجرای انتقالیش گفت. نگاه کنجکاو یجی باعث شد ادامه بده.
+یه سری مدارکه... درواقع فقط یه مشت کاغذ...
_اوو فقط اعتراف کن به استعدادم نیاز داری!
یجی توانایی فوق العادش در دزدیدن اموال دیگران رو "استعداد" میدونست. خب به نظر جیمین این روش نام گذاری کاملا مرسوم بود.
+درواقع ای نبار از دفتر برادرت...
جیمین آروم تر گفت و باعث شد لبخند دختر ناپدید بشه.
_فکرشم نکن پارک جیمین!!
+هعی نه اشتباه نکن،اونا هیچ ربطی به برادرت ندارن. درواقع مدارک یه نفر دیگن...
یجی کج نگاهش کرد.
+مطمئن باش اتفاقی نمیوفته میدونی که من تو دردسر نمیفتم...
یجی جلوی خودش رو گرفت تا به جیمین ماجرای انتقالی چند سال پیش و حالا برگشتشو یادآوری نکنه.
+میتونی بهش بگی چکشون کنه، بگو برای یه دوسته...
و جیمین مطمئن بود یجی رو متقاعد کرده.
____
اون روز عصر یجی شیفت مزخرفشو با بستن پانسمان روی مچ پسر کوچولو 6 7 ساله ای تموم کرد. درحالی که شکمش از گرسنگی به ناله دراومده بود و مغزش فقط براش ناهاری که نداشت رو تجسم میکرد.
پس به محض ورودش به اتاق، وقتی چشمش به ظرف کیمچی روی میز خورد؛ با برسی اطرافش و مطمئن شدن از تنها بودنش توی اتاق به خودش یه لقمه از اون کیمچی تعارف کرد.
اما به محض اینکه غذا به زبونش رسید، مزه مزخرف و غیر قابل تحملشو تشخیص داد و مسقیم بیرون تفش کرد._تو الان تف کردی تو غذای من؟؟
دختر با شنیدن صدایی دقیقا از پشت سرش بالا پرید و به سرفه افتاد. بعد از چند ثانیه نفس کشیدن و آب خوردن از لیوانی که جلوش گرفته شده بود، تازه سر بالا آورد و به صاحب صدا نگاه کرد.
چشمای درشت و کشیده، مردمک های براق مشکی، موهای سیاه، لبای باریک و...
امگا درون ذهنش سوتی کشید.یه آلفای جذاب رو به روش بود و_تو همین الان تف کردی تو غذای من!
درسته. اون همین الان تو غذاش تف کرده بود.
پسر آلفا این بار با لحن مطمئن و اتهام زننده ای گفتو دست به سینه به امگا رو به روش خیره شد. یجی سعی کرد خودشو جمع کنه و محسور اون چهره و صدای بمی که شنیده بود نشه.
YOU ARE READING
Atarashii
FanfictionAtaraishii ژانر:امگاورس،درام، رومنس، اسمات، دانشگاهی کاپل:کوکمین_سکرت!؟ _________________ Atarashi به معنای تغییر و جدید شدن موقعیتها.... _________________ پسر امگا بی حواس از عطر نعنا نفس میکشید، گره خفهکننده سکوت رو از گلوی خودش باز میکرد و...