قسمت دوم

3.8K 409 20
                                    


لویی
ولی این کتابا چقد سنگینن
فک کنم وزنشون از من بیشتر
کتابارو محکم تر میگیرم و میرم که حساب کنم محکم میخرم به یه نفر و میوفتم زمین
سرمو زود بالا میگیرم و میبینم یه پسر با چشایه سبز و موهای فرفری دارهبم عصبانیت نگاهم میکنه
و درد معدم نذاشت که بیشتر بهش نگاه کنمو دوباره شروع شد
زود دستمو گذاشتم روش و مالیدمش تا یه ذره بهترش کنم
بده اینکه آروم شد دستمو ور میدارم و به پسره نگاه میکنم . . . . .

هری
دیدم که لوس بازیاش تموم شد گفتم "چته کوری تو آخه؟؟؟؟"
با داد گفتن چن نفرم نگامون کردن ولی خوب به کارشون ادامه دادن
موهایه بهم ریخته داره و چشای آبی که تا نصف اشکه حتما از این بچه پولدارای لوسه (یکی نیس به خودش بگه :|)
بد با تته پته میگه
"بب...ببببخشید ممم...ممشکلی که ب..ببراتون پ...پیش ن..نیومد..؟؟؟"
خودشو کشت تا یه جواب بهم بده "نه ولی از این به بعد اون چشای کورتو وا کن قبل از اینکه واقن به کسی صدمه بزنی "
و پوله کتابارو حساب کردمو رفتم سمت دانشگاه

لویی
از زمین بلند شدم درد وحشتناکی داشتم
به زور رفتم سمته اون خانومه پولو دادمو رفتم سمت دانشگاه
کلاس اولم ساعت دوازده
که الان ساعت11:45
میرم سمته کلاس 309 میشینم ردیف اول کنار پنجره دستمو میزارم رو شکمم و شروع میکنم به مالیدنش سرمم که طبق معمول روی میز
ولی بعده چند دقیقه صدای پایه یه نفرو میشنوم سرمو میارم بالا تا ببینم کیه
اوه......
.
.
.
.
هری
دیدم کاری برای انجام داون ندارم کسیم که نمیشناسم رفتم کلاس 309
و بلع ببنید چی دیدم 'MR.Looos' :|
سرشو میاره بالا منم یه چشم غره ترسناک براش میرم تا زیاد بهم نگاه نکنه و میرم ته کلاس میشینم
بعده یه رب کلاس پر میشه و استاد میادو یه سری چرندیات واسه خودش میگه که نه فقط من فک کنم هیچ کس نفهمید حتی سعی نکرد باهامون آشنا شه "خوب برای جلسه بعد شماهارو به گروه های سه نفره تقسیم میکنم میتونید برید "
همه یه پوفففف کشیدنو رفتیم بیرون از کلاس

وارد کافی شاپ میشم خیلی گشنمه یه قهوه با کیک سفارش میدم و میام بیرون سمت حیاط دانشگاه که خلوته و کسی نیست صدای ناله های یه نفر توجه منو به خودش جلب میکنه میرم سمته صدا
چیزی که میبینم یه جوری میشم
.
.
.
.
بعده اینکه کلاس تموم شد رفتم سمت حیاط دانشگاه من چطوری این همه تحمل کنم ؟؟؟
معدم خیلی میسوزه
خدارو شکر که کسی اینجا نیست
بولیزمو زدم بالا انگار رو دنده هام فقط یه پوست کشیدن
اشکاه میریزه ای کاش یه راهی بود من الان یه دلار بیشتر ندارم و نمیتونمم خرجش کنم چون خانم استیون گفت اضافی اومد بیارش هق هق میکنم
یکی میاد میشینه پیشم سرمو سمتش بر میگردونم
همون پسرس "گشنته؟؟"
"فقط یکم مهم نیست یه چیزی پیدا مسکنم برای خوردن "
پامیشم که برم ولی .............
________________________

The pregnant lou(larry stylinson)Where stories live. Discover now