Leípei (MiSsing)

9.1K 1.4K 623
                                    




ایستاده بود و به میز بزرگ مشکی رنگ تکیه داده بود . ابروهای درهم پیچیده ش نشان از بی قراریش داشت .

-نتونستید ارتباطی باهاش بگیرید ؟

لحنش نافذ و کنترل شده بود. البته فعلا !

سم دستاشو جلوی بدنش گره زده بود و محتاط صحبت میکرد شاید چون از خشم فرو خورده مالیک خبر داشت . اون پسر بوی خشم و بی قراری میداد

س-همه ی راهای ارتباطی رو امتحان کردیم و از اخرین روابطمون تو مسیر مرز خبر گرفتیم رد محموله رو تا یه جایی زدیم اما هنوز ...

زین چرخید و دستاشو روی میز ستون بدنش کرد و تکرار کرد

-هنوز ؟

سم-خبری نتونستیم ازشون بگیریم نه از محموله نه از اقای استایلز

سرش رو پایین انداخت و منتظر واکنش پیش بینی شده ی مالیک شد

ز-بی خاصیت ها . بعد از دو روز رد یه محموله رو نتونستید بزنید .

دیگه لحنش کنترل شده نبود و برای لرزوندن تن هر کسی که اونجا ایستاده بود کافی بود جلو اومد و روبه روی سم ایستاد

سم یک مرد قوی هیکل و استوار بود اما غریزه ش تشویقش میکرد قدمی به عقب برداره

زین دستاشو بالا اورد و یقه ی پیرهن فرم سم رو تو دستاش گرفت و با صورتمی در هم داد کشید

-خوب گوشاتو باز کن . همتون گوشاتونو باز کنید . اون محموله میتونه بره به درک . الان جون استایلز از همه چی مهم تره . اونو برام پیداش میکنید . متوجه شدید ؟

سم -بله قربان

زین چند قدمی عقب کشید و پشت میزش برگشت . قاب سیگارش رو باز کرد و نخی از سیگار های دست ساز خودش رو برداشت و روشن کرد پکی عمیق زد متوجه شد که نگهبانا هنوز پشت سرش ایستادن برگشت و داد زد

-هنوز اینجا وایسادید ؟ برید گم شید و تا استایلز رو برام پیدا نکردید نبینمتون

همه نگهبانا به ترتیب اتاق رو ترک کردن و زین رو تنها گذاشتن

زین سیگار رو روی میز پرت کرد و زیر لب زمزمه های عصبی میکرد

-هری ... هری نباید میذاشتم بری . خوده لعنتیم باید میرفتم

دستاشو زیر میز قلاب کرد و چند لحظه بعد میز واژگون شده با صدای بدی روی زمین افتاد

-خوده لعنتیم باید میرفتم

*******

تقریبا غروب شده بود و تاریکی دفتر زین رو بلعیده بود . اتاق استراحت و در واقع محل زندگی زین فقط چند طبقه با دفتر فاصله داشت و تو همون ساختمون بود اما دفترش رو از دیشب ترک نکرده بود

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now