با باز شدن در مقابلش وارد شد همونطور که دو نفر دست هاشو از کنار ها گرفته بودن.
نگاهش رو دور گاراژ چرخوند . لیام با دسته ی بسته وارد همچی جایی شدن ...باهاش بیگانه نبود .
انتهای گاراژ چهره ی اشنای کسی که عنوان پدرش رو به دوش میکشید دید . تمام خشمش رو توی چشماش ریخت و بهش خیره شد
جف با چهره ی همیشه خنثی ش پوزخندی زد و کمی جلو اومد
ج-خوش اومدی پسرم !
کلمه ی پسرم رو جوری ادا کرد که هرکس به وضوح میتونست تمسخر پشتش رو ببینه
لیام با فشار دستاش رو ازاد کرد و به سمت جف رفت
ل-توی لعنتی ...
و طولی نکشید که به جف هجوم برد و دو طرف یقه ی پالتوش رو گرفت
ل-هیچوقت از ادم کشتن سیر نمیشی ؟ مادرم کافی نبود ؟ خون اون روی دستاته نمیتونی با از بین بردن مدارکش ازش فرار کنی
ادم های جف لیام رو با خشونت دور کردن و کمی دور تر مجبور به ایستادنش کردن
جف کتش رو صاف کرد و چند قدم برداشت
ج-پسر تو نباید اینقدر عصبی باشی به عنوان پدرت بهت توصیه میکنم ...
ل-دهنتو ببــــــــــــند
لیام به خوبی میدونست که جف از این کلمات برای عصبی کردنش استفاده میکنه
اما لیام به حرف های دیگه ای از طرف جف نیاز داشت !
ل-چرا مستقیم سراغ خودم نیومدی ؟
ج-من ریسک نمیکنم باید بهتر بدونی
ل-سراغ ادم اشتباهی رفتی
ج-میبینی که نرفتم . من چیزایی رو میبینم که تو نمیبینی پسر جون . و خب میبینی که الان اینجایی !
ل-چیکارش کردی ؟
جف با حرکت سر چیزی گفت و طولی نکشید که صدای چند تا پا پشت سر لیام شنیده شد
ج-نگران نباش پسر کوچولوت زنده س . البته فعلا
لیام به پشت سر برگشت و زین رو دید که بین دستای چند نفر ایستاده بود
بی حرف نگاهش کرد تی شرت سفیدی تنش بود که چندتا لکه ی خون روش دیده میشد
زین سرش رو زیر انداخته بود و لیام به ذهنش اجازه ی هر فکری رو میداد
ل-چه بلایی سر صورتش ...
اما زین که سرش رو بالا گرفت و بالاخره لیام رو دید مانع ادامه جمله شد
جز چندتا زخم چیزی دیده نمیشد و لیام ناخوداگاه نفس راحتی کشید
ز-اینجا چیکار میکنی ؟ نباید میومدی نبایــــــــد
YOU ARE READING
ALEKTO [ziam]
Fanfiction❌ Warning For Violence And Sexual Abuse ❌ مُعتــاد بـه بـویِ نِفــرَتـِت نـیـازمَـند بـه آتـشِ چِشـمـات 👁 Addicted To Your Hate In Need For Your Fire 🔥 . . . . . . . . [ Under This Body U Can Wish U Were Dead Instead Of Touching And U Can Wish...