τι συνέβη(wHat hapPEned)

8.1K 1.1K 463
                                    




غلتی روی پهلوش زد و خواست بچرخه اما پاش از تخت پایین افتاد

کمی پلکش رو باز کرد و اطرافش رو نگاه کرد درد بدی که توی سرش داشت که اجازه نداد آروم بگیره

نیمخیز شد

توی اتاقی خالی بود دیوار سفید پیش روش درست مثل دیوار سفیدی بود که سالها تنها منظره ی رو به روش بود

کمی مضطرب از جا پرید و ایستاد که سرگیجه ی شدیدش باعث شد دستش رو به دیوار تکیه بزنه

تصاویر گنگی از دیشب یادش بود

نه خیلی واضح

نه خیلی طولانی

کف دستش بر اثر تماس با دیوار سرد بود روی گونه ملتهبش گذاشت

که نگاهش روی پسری که کنج دیوار جنین وار توی خودش جمع شده بود ثابت شد

سمتش رفت

بالا تنه ی پسر برهنه بود و دستاش هم نتونسته بود اون رو گرم کنه

زین نگاهی به مچ پارچه پیچی شده ی خودش انداخت که لکه های خون جا جا ازش به بیرون نفوذ کرده بودن

یادش میومد که لیام اون رو دور دستش بسته

دستش رو مشت کرد و از حس دردش هیسی کشید

احمقانه به نظر میومد اما اتفاق افتاده بود و شب رو توی اتاق زندانیش گذرونده بود

از اتاق بیرون رفت

نگاه متعجب نگهبان که شیفتش رو تازه تحویل گرفته بود روی صورتش موند

ز-براش یه لباس بیار

نگهبان چشمی گفت و صدای چرخش کلید چند قدم بعدی زین رو مشایعت کرد

ز-سم ...ســــم

صداش گرفته تر از چیزی بود که فکر میکرد . شب گذشته بیشتر از هر وقت دیگه ای دود رو توی سینه ش با دم و بازدم فرو خورده بود

سم از دفتر زین بیرون اومد و به سمتش رفت

سم متعجب بود اما به خوبی یاد گرفته بود که سوال نپرسه

س-بله قربان ؟

ز-خبر داری بعد از رفتن ما چه اتفاقی برای اون ... اون جنازه افتاد ؟

همونطور که به سمت اتاق استراحتش میرفت پرسید

س-بله . به پزشکی قانونی منتقلش کردن . من میخواستم بپرسم که اگر نیاز هست از نفوذمون استفاده کنیم و علت مرگ رو ...

ز-نه نیازی نیست . من دستی تو این ماجرا نداشتم . اون اوردوز کرده بود .

سم سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد

زین پشت به اون ایستاد و همونطور که چشماش رو بسته بود بی حواس از توی کشو تی شرتی بیرون کشید

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now