teleíose (it's over)

9.3K 1.1K 1.5K
                                    




نگاهی به ظرف عذای دست نخورده جلوش انداخت

میلی  به غذا نداشت . همیشه اینطور بود وقت منتظر خبر یا اتفاقی بود توانایی هر  کار دیگه رو از دست میداد و از این متنفر بود اما این تحت کنترلش نبود

گوشی رو از روی زانوش برداشت و صفحه شو روشن کرد . نه خبری نبود

سم داخل اتاق اومد و با دیدن میز پر از غذا ی دست نخورده به ارومی گفت

س-قربان ...بگم ببرن غذا ها رو چیز دیگه بیارن اگر دوست نداشتید ؟

زین گوشی رو کنار پاش که رو تخت چهار زانو قرار داشت گذاشت و با صورتی خنثی به مرد قوی هیکل حدودا چهل ساله نگاه کرد

اونقدر پیش زین بوده که احساسی فرا تر از رئیس بهش داشته باشه گاهی وقتا شاید درست مثل پسرش برای غذا خوردنش هم نگران میشد

ز-نه نیازی نیست . بگو ببرن

سم سری تکون داد و با اشاره دست به چند نفر بیرون در دستور داد که میز رو جمع کنن

زین مضطرب سیگاری رو گوشه لبش گذاشت و پوک زد اما قبل از پوک دوم مجددا توی زیرسیگاری خاموشش کرد

شب قبل

نگاهشو  به ورودی تونلی که زیر پل بزرگی بود دوخته بود . سیاهی شب دید وسیعی بهش  نمیاد اما اونقدر بود که اگر کسی که منتظرش بود بیاد متوجه بشه

طولی نکشید که نایل وارد اون تونل شد جلو رفت و زین رو دید

زین تکیه شو از دیوار گرفت و سینه به سینه نایل ایستاد

عسلی چشم های زین یخی های مقابلش رو جستجو میکرد

هر دو همزمان دستاشون رو دور بدن های هم حلقه کردن و برای لحظه ای هرچند کوتاه محکم همدیگه رو به اغوش کشیدن

درد مشترک توی اتاقی نه چندان بزرگ اون دو رو بهم وصل میکرد تا همیشه

عقب کشیدن و مقابل هم ایستادن

ن-چی شده زین ؟

ز-متاسفم که اینجا کشوندمت ...این خیلی مهمه

ن-چی شده بالاخره تصمیم گرفتی بذاری اون پسر بره ؟ نمیفهمم واقعا برای چی نگه داشتیش

ز-الان میفهمی ! این راجبه هزِ.

نایل اخماشو در هم کشید و منتظر شد

ز-من تو دم و دستگاه پین ادم دارم .

نایل سرشو به نشانه افسوس تکون داد

ز-پین از تمام ادم هایی که میکشه یا میمیرن تو عملیات هاش پرونده نگه میداره

ن-جالبه . خب ؟

ز-جالب تر هم میشه اگر بدونی هیچ پرونده ای از هری اونجا نیست

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now