نور غروب روی تخت خالی زین افتاده بود .
ملحفه های تخت جمع شده بودن و نشان از تقلای کسی روی تخت میداد
زین توی سرویس گوشه اتاق جلوی آینه ایستاده بود . مشتی اب برداشت و به صورتش زد
قطرات اب از ته ریش پر پشتش فرود میومدن
نگاهشو از صورت خودش گرفت
حس آشنا سراغش اومده بود . حتی قبل دیدن اون ادم هم هر دفعه این نفرت توی وجودش چنگ میزد
نفرت از تک تک اندام ها و احساساتی که زین رو ساخته بودن
لباس هاشو پوشید و بارونی بلندش رو دور خودش پیچید
از اتاق استراحتش بیرون اومد و راهرو رو طی کرد و از عمارت بیرون اومد
ماشین جلوی در منتظرش بود و زین روی صندلی عقب نشست
پاد (راننده ) به خودش زحمت نداد که ادرس رو دوباره بپرسه چون برنامه ی سه شنبه های اخر هر ماه زین برنامه ای مشخص بود .
از محله های بالای شهر گذشتن و به محله ها تاریک تر میرسیدن
بعد از یک ساعتی ماشین جلوی کوچه ای متوقف شد .
ز-نیم ساعت دیگه همنیجا بیا دنبالم .
پ-بله قربان
از ماشین پیاده شد و تاریکی کوچه بلعیدش
از پیچ کوچه گذشت . دوتا سطل بزرگ آشغال کنار هم توی کوچه تنگ بودن که در واقع چندتا ادمی که زیرشون پناه میگرفتن رو پنهان میکردن
زین با انزجار کتش رو جمع کرد و از کنارشون گذاشت
انتهای کوچه درست پایین چندتا پله دری کوچک بود که زین برای رد شدن ازش سرش رو خم کرد و وارد اتاق دخمه مانند شد
-تو کی هستی ؟
زین نگاهش رو از روی وسایل کهنه چرخوند و دنبال منبع صدا گشت اما چیزی نگذشت که از تاریکی بیرون اومد و لباش به لبخند چرکی باز شد
-اوه زین این تویی . پیر شدم دیگه روزارو گم میکنم . خوش اومدی پسر
زین سری تکون داد و روی چارپایه ی کنار دیوار نشست و پیرمرد ژنده پوش رو تماشا کرد که سمت مخالفش مینشست
ز-این به خاطر پیری نیست . چیز دیگه کله ت رو خالی کرده .
پیرمرد از لای دندونای تک و توکش خندید که باعث شد زین چهره شو توی هم بکشه
-بیزینست هنوز زنده س زین ؟
پیرمرد با لحنی پرسید که زین عمیقا میدونست اون نمیخواد چیزی راجبه بیزینسش بدونه
و زینم نمیخواست چیزی بگه البته
ز-پیش میره .
-اوه تعجب کرم که یه ماه دیگه هم هنوز پا برجایی
YOU ARE READING
ALEKTO [ziam]
Fanfiction❌ Warning For Violence And Sexual Abuse ❌ مُعتــاد بـه بـویِ نِفــرَتـِت نـیـازمَـند بـه آتـشِ چِشـمـات 👁 Addicted To Your Hate In Need For Your Fire 🔥 . . . . . . . . [ Under This Body U Can Wish U Were Dead Instead Of Touching And U Can Wish...