ز- لیام
لیام نگاهشو روی شخص تازه وارد که مثل رعد جلوی چشمش ظاهر شده بود نگه داشت
چهره ش متقارن با چهره ای که لیام عادت داشت به یاد بیاره نبود اما چیزی که واضح بود:
اون خوده زین بود .
زین با نگاهش از لیام سوال میکرد
ز-چی شده ؟
صداش مثل صاعقه به سر لیام فرود اومد و لیام رو به دنیای حال برگردوند
لیام با مکث پلکی زد و پاکت توی دستش رو بالا اورد
ل-اینا چیه ؟
زین نگاهش رو از صورت لیام گرفت و به پاکت توی دستش دوخت
چشماشو تنگ کرد و با دقت نگاه کرد
ز-من نمیدونم لیام . اونا چیه ؟
لیام پوزخندی زد
ل-این جمله عملا بی معنیه . تو همه چیز رو میدونی زین همه چیز رو
لیام داد میزد و این لویی بود که با حدقه گشاد شده بهش نگاه میکرد
زین دستش رو بالا اورد و همزمان با حرف زدنش به سمت پایین هدایت کرد
ز-آروم باش و بهم بگو چه خبره
لیام چرخید و به عقب برگشت پاکت رو پاره کرد و برگه ها روی زمین پخش شدن
ل-منم میخوام بدونم اینا چیه ؟ این چرت و پرت ها چیه من چه چیزی رو نمیدونم راجبه زندگی لعنتی خودم .تو مالیک توی لعنتی میدونیش
اخر جمله ی لیام با داد تموم شد که باعث شد زین هم متقابلا با تن بالایی جواب بده
ز-نیازی نیست اینطوری کنی فقط اون لعنتیا رو بده به من و بذار ببینم چه خبره
هری به ارومی به لویی که سمت دیگه سالن ایستاده بود اشاره کرد و ازش خواست همراهش به اتاق برگردن و اون دو نفر رو تنها بذارن
لویی به ارومی به هری پیوست و در اتاق پشت سرشون بسته شد
زین رو به روی لیام روی زانوهاش خم شد و برگه ها رو جمع کرد و همزمان که خودش بلند میشد بازوی لیام رو گرفت و همراه خودش به سمت کاناپه ها کشید
لیام بازوشو ازاد کرد و روی کاناپه مقابل زین نشست
پاهاش رو با ریتم سریعی تکون میداد
زین برگه ها رو بالا اورد و نگاه سریعی بهشون انداخت
ل-بخونشون زین . این لعنتیا رو بخون و بگو این فاک چیه
زین به لیام که بالای سرش ایستاده بود نگاه کرد و کلافه گفت
ز-بشین لیام . دارم همین کارو میکنم
YOU ARE READING
ALEKTO [ziam]
Fanfiction❌ Warning For Violence And Sexual Abuse ❌ مُعتــاد بـه بـویِ نِفــرَتـِت نـیـازمَـند بـه آتـشِ چِشـمـات 👁 Addicted To Your Hate In Need For Your Fire 🔥 . . . . . . . . [ Under This Body U Can Wish U Were Dead Instead Of Touching And U Can Wish...