Rogmí (cRaCK)

7.8K 1.2K 904
                                    




توی تخت غلت زد و به پهلو چرخید . گودی زیر چشماش با دست به راحتی لمس میشد یک هفته از گم شدن کسی که براش مثل برادر بود میگذشت و هنوز نتونسته بودن پیداش کنن

مثل این بود که تیکه ای وجودش رو گم کرده

سردرگم تر از همیشه دور خودش پرسه میزد نگاهی به ساعت روی میز انداخت

ساعت 3:20 دقیقه صبح رو نشون میداد

خاطره هایی که از هری داشت مثل پرده ی فیلم شب ها جلوی چشماش میوفتادن و اونقدر تکرار میشدن تا خشمی که داشت کمرنگشون کنه

اون قسم خورده بود . اگر هری رو ازش گرفته باشن ...

معامله ی کثیفی بود !

اون هم عزیزتریناشونو میگیره .

زین به اندازه ی کافی از دست داده بود اما این برمیگشت به سال هایی که حتی یادش هم نمیومد

اما الان زین اینجا بود

میدید

حس میکرد

واضح و شفاف از دست دادن برادرشو

صدای ضربه ی شدیدی که به در خورد گرمای پلکاشو پروند از جاش پرید و روی تخت نشست

ز-بله . بیدارم .

سم در رو باز کرد و با رنگ قرمزی که روی پوست سفیدش از فعالیت بالا نشسته بود داخل شد جلوی تخت ایستاد و گفت

-قربان ببخشید اگر مزاحمتون شدم اما کار واجبیه

زین صاف نشست و پرسید

-از هری خبری شده ؟

سم به ارومی سرشو تکون داد که باعث شد زین بلند شه و بایسته و منتظر نگاه کنه

ز-پیداش کردید ؟ اون زنده س ؟

سم -قربان سرگرد هوران زنگ زدن در واقع و گفتن خبری از اقای استایلز دارن و خواستن فوری اونجا برید .

ز-همین الان راه میوفتیم بگو ماشینو اماده کنن

تنها چیزی که به ذهن زین میرسید این بود که محموله رو دستگیر کردن و هری رو هم همراهش به اونجا انتقال دادن و الان نایل خواسته زودتر از هرکس اون خبردار بشه

فکرای منفیش کنار رفته بودن و نیشخندی روی لبش بود

به هر حال هری توی زندان بهتر از هری مرده س !

با سرعت لباس هاشو پوشید و از در بیرون رفت

ماشین راننده و سم منتظرش بودن. زین روی صندلی عقب جا گرفت و همراه با اشاره ی دستش به راننده گفت

-شعبه دو مبارزه با جرایم مواد مخدر . سریع برو فقط پاد

پاد سری تکون داد و ماشین از زمین کنده شده و با سرعت سمت مقصد زین در حال حرکت بود

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now