min angízete(donT tOUCh)

8.4K 1.1K 1.1K
                                    




زین بدون اینکه در ماشین رو ببنده اول با قدم های اروم و بعد به حالت دو بدون توجه به ماشین های توی اتوبان به سمت فراری واژگون شده میرفت

صدای خودش رو گم کرده بود اما چشماش به وضوح ماشینی که روی سقفش ایستاده بود و دود زیادی از اطرافش بلند میشد رو میدید

چندتا ماشین دیگه کنار اتوبان ایستاده بودن و ادم هایی اطراف ماشین رو احاطه کرده بودن تا شاید بتونن کمکی بکنن اما کسی جرات نزدیک شدن به سرنشین ماشین رو نداشت

زین به حلقه ی ادم ها نزدیک شد و اونا رو پس زد و بی اراده به سمتی که فکر میکرد باید لیام اونجا باشه میرفت

شخصی از پشت سر به عقب هلش داد و گفت

-اقا نباید بهش دست زد خطرناکه ممکنه اسیب بیشتری ببینه .

زین دستش رو از دست مرد رها کرد

گردن لیام رو که به شیشه ماشین چسبیده بود و به طرز بدی خم شده بود میدید

لب زد اما صدایی ازش شنیده نمیشد و لحظه ای بعد صدای فریادش بود که همه رو از جا پروند

ز-زنگ بزنید اورژانس زنگ بزنید لعنتیا

و چند جواب شنید مبنی بر اینکه منتظر اورژانس ان

زنی سمت مرد کناریش زمزمه کرد

-فکر کنم از آشناهاش باشه...پسر بیچاره . جون سالم به در نبرده

و اخر جمله توی گوش زین زنگ میزد

زین سد اشک هزارساله ش بی اختیار رها شده بود سرریز کرده بود و میرفت تا ویرون کنه خرابه های وجود زین رو

رو زانوهاش جایی نزدیک شیشه ماشین فرود اومد و دستاشو توی زمین خاکی مشت کرد

لیام درست جلوش بود و بین مرگ و زندگی دست و پا میزد و زین نمیتونست کاری بکنه هیچکاری

-اقا عقب بیاید لطفا ممکنه ماشین منفجر بشه

لیام به سوختن عادت داشت درسته ؟ زین گریه ش شدت گرفت

تن لیام رو با درد سوختگی عادت داده بود با دستای خودش

ز-اگر کسی قراره بسوزه اون باید من باشم نه تو ...لیام لیام خواهش میکنم دووم بیار

با هق هق میگفت و دستاش روی زمین ضربه میزدن

اونقدر مات قسمت کمی از اندام بی حرکت لیام بود که متوجه نشد کی نیروهای امداد اطراف ماشین رو گرفتن و توسط دوتا از نیروهای پلیس به عقب کشیده شد دست و پا میزد و نمیدونست برای چی

از بین ادم ها میدید که در ماشین بعد از کمی تلاش نیرو ها باز شد و این بالا تنه ی لیام بود که از ماشین بیرون افتاد ...

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now