symfonía(dEal)

7.4K 963 832
                                    

هی !

آدم تکراری همیشگی

ولی چندتا جمله حرف داره

شاید خسته بودم یا شاید نیاز داشتم دلتنگش بشم ...هرچی بود اثر کرد

از نظر خودم جا داره که ادامه داشته باشه ...کلی ایده جدید دارم براش

نمیدونم شاید دیگه ازش حمایت نکنید اما من ازش دست نمیکشم

اسمش فصل دوم نیست و  یک ادامه ست که نمیدونم تا کی قراره باشه اما کم نیست

و همینجا شروع میکنم ...

فضاش متفاوت شده دوباره ...پیچیدگی های جدید داره

قضاوتش نکنید

بهش اعتماد کنید تا چندتا چپتر و بعد ...

چرا الان آپ کردم؟ چون نصفه شبا یه سری تصمیم میگیرم که صبحا آدم انجام دادنش نیستم دیگه !

__________________________________________________

صدای ضربه های شدید به میله های باریک فلزی توی محیط خالی پژواک پیدا میکرد .

خون رقیق انگشت هایی که روی دیوار بی طرح و بی روح جا گذاشته بودن حالا روی سردی فلز می ماسید

گهگداری صدای پوتین های محکم توی گوش هاشون میپیچید اما انگار خیلی وقت بود که دیگه کسی توی راهرو های سرد راه نرفته بود

صدای ضربه ی شدیدی که به تخت فلزی وارد شد و بعد واژگونی اون روی زمین در نهایت نایل رو کنار میله های سلول خودش کشید

محیط دیدش چیزی جز دیوار خالی رو به روی سلول نبود اما نیازی به دیدن نداشت برای اینکه بدونه صدا از کجا میاد

ALEKTO [ziam]Where stories live. Discover now