صدای قدم های استوارش توی راهرویی که با اویز های طلایی تزیین شده بود میپیچید
اول قدم های پسری که توی چشماش کوره ی آتش حمل میکرد و پشت سرش صدای قدم های محافظ همیشگیش
چند نفر اسلحه به دست بهش هجوم اوردن و مانع از ادامه مسیرش شدن
نگاه به چهارتا مرد قوی هیکلی کرد که اسلحه رو به سمتش نشونه رفته بودن
نفسشو فوت کرد و دستشو سمت کمرش برد که صدای اماده شدن اسلحه ها رو شنید
ز-اروم پسرا!
کلت کمری شو جدا کرد و روی زمین سر داد همونطور که دستاشو کنار سرش بالا میبرد
ز-اومدم برای حرف زدن
با پوزخند گفت و منتظر شد
افراد نگاهی به هم کردن و بعد به ارومی از سر راهش کنار رفتن و زین ادامه مسیرش رو پشت سر شخصی که به سمت اتاق جف پین راهنماییش میکرد قدم برداشت
جف با دیدنش از پشت میزش بلند شد و با ابروهای قفل شده گفت
ج-مالیک ؟! چطور جرات کردی اینجا بیای
زین دستاشو توی جیب جین تنگش فرو کرد و گفت
ز-اروم باش پیرمرد ! اینجا اومدن برای من خطری نداره . تو به من اسیبی نمیزنی چون جفتمون میدونیم پسرت دست منه . من بمیرم ...پسرت میمیره .
ج-تو حرومزاده...حرفتو بزن
زین روی میز خم شد و به بازوهاش تکیه زد
ز-استایلز . کجاست ؟
ج-فکر میکنم شغلت روت تاثیر گذاشته پسر چون خودت اونو توی قبر گذاشتی
زین دستاشو روی میز کوبید
ز-بازی کافیه . خوب میدونیم اون نمرده .
جف سر جاش نشست و دستشو روی صورتش کشید
نقشه های نیمه کارش حالا دود شده بودن
ج-از انفجار جون سالم به در برده
زین به وضوح نفس عمیقی کشید و چند لحظه ای چشماشو بست
ج-اما فرار کرده و خودش رو مخفی کرده . ادم های من مدتهاست دارن اطراف مرز رو میگردن اما اون حرومزاده...
ز-حرف...دهن...فاکی تو ...بفهم .
ج-توی آشغال حالا که فهمیدی اون نمرده بهتره پسر منو ول کنی
زین پوزخندشو حفظ کرد و صاف ایستاد
ز-پسرت ؟! بیا تظاهر نکنیم پین . تو هیچ فاکی به اون نمیدی . یا بذار اینطوری بگم که الان شک دارم اون هم بخواد به اینجا برگرده . لیام میدونه مادرش رو تو کشتی جف ؟ لیام میدونه که وقتی بچه بود ...
YOU ARE READING
ALEKTO [ziam]
Fanfiction❌ Warning For Violence And Sexual Abuse ❌ مُعتــاد بـه بـویِ نِفــرَتـِت نـیـازمَـند بـه آتـشِ چِشـمـات 👁 Addicted To Your Hate In Need For Your Fire 🔥 . . . . . . . . [ Under This Body U Can Wish U Were Dead Instead Of Touching And U Can Wish...