اگر این قراره یه دعوا باشه لیام پین میتونه مطمئن باشه که زین تا حالا تو هیچ دعوایی عقب نکشیدهعقب کشیدن برای کسایی بود که ترس از دست دادن چیزی رو دارن
و برای زین ...خالی از هر ترسی بود .
ابرویی بالا انداخت دهن باز کرد که تا تیربار کلماتش روی سر لیام بریزه
اما لیام پیش قدم شد
ل-که البته احتمالا حق با شماست هرچند اونقدر که به نظر میاد جوون نیستم .
زین لب هاشو بست نگاهش روی لیام چرخید ...
تشخیص جزئیات کار زین بود . لب های لیام به لبخندی باز شدن
چطور اینقدر سریع تغییر حالت داد میتونست جالب باشه
اما راجع به این اصلا نمیخواست خودش رو درگیر جزئیاتش بکنه
فقط میخواست از اونجا بره و بار دیگه نبینتش
ز-ببین پین یا هرچی که اسمت بود من نمیخوام این شرکت رو . مالکیتش رو بهت انتقال میدم فقط منو خارج از این گه نگه دار
لیام به وضوح تعجب کرد چشم هاش کمی گشاد شدن و لب هاشو تر کرد
ل-متوجه نمیشم
زین یا کلافگی اغراق شده ای سرش رو به طرفین چرخوند
ز-این شرکت ...ماله خودت . به اون وکیلِ بگو زنگ بزنه واسه امضا ها میام . نه نمیام بگو بیارتش همونجا .
از جاش بلند شد و مبل رو دور زد
لیام اما لب هاشو جمع کرده بود و سعی میکرد منظور اصلی پسر جوونتر رو بفهمه
ل-میدونید اینجا چقدر می ارزه ؟ چرا باید همچی کاری بکنید ؟
ز-من نه توانایی شو دارم نه حوصله شو نه میخوام به چیزی از این خانواده دست بزنم . اوکی ؟ خیلی از دیدنت خوشحال شدم بیا هیچوقت دیگه همو نبینیم
در اتاق رو با عجله باز کرد اما قبل از برداشتن قدمی به بیرون بازوش اسیر دستایی شد که سعی در نگه داشتنش میکردن
ل-هی هی ...میتونیم حرف بزنیم ؟
زین با مکث صورتش رو سمت لیام چرخوند نگاهش از دست لیام به صورتش و بعد دوباره به دستش برگردوند
ز-دستت !
ل-چی ؟
ز-فاکینگ هل ؟! دستت رو بکش
لیام دستش رو کنار بدنش برگردوند و شونه ای بالا انداخت
ل-البته ! متاسفم . اگه ممکنه بشینید راجع بهش حرف بزنیم اقای مالیک ؟
این چه صبر مزخرفی ِ که این ادم داره ؟! ذره ای حتی لحنش تند نشده یا اهمیتی به توهین های اشکار زین نداده .
YOU ARE READING
Versa /ziam/
Fanfictionتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم