thirty four

6.5K 758 1.7K
                                    






  یک عدد چپتر طولانی ! 

  ❤️کلی ووت و کلی کلی کامنت میخوام ازتون در جریان باشید آنجلز

  

بین لباس های لیام نگاهی انداخت و در نهایت پیرهن سفید رنگ مردونه رو از رگال بیرون کشید

شلوار گرمکن طوسی رنگ دور کمرش لق میزد اما زین بی اهمیت اونا پاش کرد و پیرهن رو پوشید بدون اینکه دکمه هاشو ببنده فقط به بودن چیزی روی بالا تنه ش قناعت کرد

آستین های پیرهن براش بلند بودن پس با کلافگی اونا رو بالا کشید اما هربار به پایین سر میخوردن

همونطور که موهای مرطوبش رو به بالا هل میداد از اتاق بیرون اومد و نگاهی اطراف خونه کرد

موزیک ملایمی به گوش می‌رسید و هر ازگاهی صدایی از آشپزخانه که باعث شد سرکی بکشه و لیام رو در حالی که پشت به کانتر ایستاده ببینه

تی شرت سبک سرمه ای رنگ و شلوارک هم رنگش لباس های لیام رو تشکیل می‌دادن

زین وارد آشپزخانه شد و زیر لب گفت

ز-چی کار میکنی؟

لیام به سمتش برگشت و لبخند بزرگی زد

ل- صبحانه لاو

و به صندلی میز کوچیک اشاره کرد تا زین بشینه اما زین نگاهی به صندلی کرد و روی کانتر به آرومی نشست حواسش بود که باعث درد بیشتر توی کمرش نشه

لیام به انتخابش خندید و فنجون قهوه رو کنار بشقاب صبحانه روی میز گذاشت

جلو اومد و بین زانوهای زین ایستاد

ل-بده اینا رو ببینم

دست زین رو بالا آورد و مشغول تا کردن آستین های پیرهن شد

ل-دردت کمتر شد؟

زین با دست دیگه ش ضربه ای به سینه ی لیام زد

ز-خفه شو! ما قرار نیست راجع به این فاکی حرف بزنیم

ل-چرا؟ مگه اون بد بود؟

زین با اخم جواب داد

ز-چرا چیزی میپرسی که خودت میدونی جوابش رو؟

لیام کوتاه خندید و سرش توی گردن زین فرو برد

ل-پس ما قراره باز انجامش بدیم؟

بوسه ای زیر گلوی زین گذاشت

ز-ما قراره تمام وقت انجامش بدیم. یعنی تا جایی که کمرت همراهیت کنه پیرمرد!

و با شیطنت خندید و فنجون قهوه رو از دست لیام گرفت

لیام روی صندلی کنار کانتر پایین پای زین نشست و بشقاب خودش رو توی دست گرفت

Versa  /ziam/Where stories live. Discover now