سلام !
بخونید لذت ببرید یه سری توضیحات هم پایان چپتر هست
کمی بدنش رو به سمت مخالف متمایل کرد و سرش رو به شیشه ی ماشین تکیه داد و منظره ی فرودگاه که دور میشد رو تماشا کرد
دست گرم لیام روی زانوش حس کرد و بعد صداش
ل- خسته شدی ؟
نگاهش رو از پنجره گرفت و لبخند دندون نمایی زد
ز- نوپ
ل- پس خوشت اومد از ایده ی مسافرت ؟ فکر کردم ...
ز- هی اره . درسته من از سوپرایز خوشم نمیاد تو هم اینو میدونی ولی اگه مقصدش شهر هنر باشه اون قسمت مهربون وجودم رو میکشه بیرون
ل-قسمت چی ت ؟!
لیام با شک پرسید و باعث شد زین به ارومی روی دستش بزنه و بخنده
هتل lutetia در ضلع شرقی بلوار راسپیل با نمای سفید رنگ خودش که معماری ای قدیمی و جذاب داشت مقصد اصلی اون ها بود
ماشین جلوی ورودی هتل نگه داشت و هر دو ی اونها پیدا شدن
زین که محو نمای هتل بود و توی ذهنش تک تک زوایای بنا رو بررسی میکرد قافل از دو تا چمدون نسبتا سنگین از جلوی ورودی گذشت و توی پیاده رو به سمت جلو رفت تا کل ساختمان غول پیکر رو از نظر بگذرونه
لیام نگاهی بهش کرد و سری تکون داد و با لذت لبخند زد
یکی از مرد های یونیفرم پوشیده با لحجه ی فرانسوی خودش خوش امد گفت و چمدون ها رو روی چرخ دستی قرار داد و به داخل هتل برد
لیام جلوی در دو لنگه ی چوبی که ورودی هتل بود ایستاد و کمی به دوست پسر کنجکاوش وقت داد تا ذهن مشتاق هنرش رو اروم کنه
بعد از گذشت چند دقیقه زین خودش به سمت لیام اومد و با شوقی که توی صورتش پیدا می شد درست هربار که نوای معماری و نقاشی توی سرش میچیپید به لیام نگاه کرد
دستش رو گرفت و به داخل هتل کشید
فضای داخلی سقف گنبدی بلندی داشت که طرح گل بزرگی که مرکزش همون مرکز گنبد بود روی سقف بود و انعکاس زیباش روی کف براق سنگی طرز جالبی برای خوش امد گویی به مسافران بود زین دوباره محو اطراف شده بود و باعث شد لیام به تنهایی به سمت رزوشن مدرن اونجا بره و کارت اتاق رو با ارائه ی مدارکشون تحویل بگیره
وسایل زودتر از اون دو به اتاق رسیده بودن و زین و لیام با راهنمایی مسئول هتل اتاق رو تحویل گرفتن
اتاق با دکور سرمه ای رنگ سوییتی بود که پذیرایی و اتاق خوابی بزرگ داشت با دیوار کاملا شیشه ای به سمت خیابون های اطراف
YOU ARE READING
Versa /ziam/
Fanfictionتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم