تینا رو بوسید و وقتی اونا از آغوشش خارج میکرد جلوی پاش زانو زدل- عزیزم میتونی بری تو اتاقت و برام اون نقاشی که قولش رو داده بودی بکشی؟
تینا دست هاشو بهم زد و روانه ی اتاقش شد
لیام دستش رو پشت کمر خواهرش گذاشت و اونو به سمت مبل ها هدایت کرد
روث اشک هاشو پاک کرد و کنار لیام نشست
ل- گریه نکن دیگه لطفا و برام بگو چه اتفاقی افتاده
روث با کمی مکث گلوشو صاف کرد و جواب داد
رو- استیفن. سر شبی اومد خونه و مثل همیشه نبود عصبی بود. وقتی ازش پرسیدم چی شده گفت که...
نگاه خجالت زده ش رو به لیام دوخت
ل- اشکالی نداره بگو
رو- گفت عمو از سر کار اخراجش کرده و حتی حق بیمه ش رو هم کنسل کرده و همه ی اینا تقصیر توِ و بهش گفته اگر کارش رو پس میخواد تو باید بری پیشش .
لیام دست هاش به تدریج روی زانوش مشت میشدن
ل-خودش الان کجاست
رو- اون یه سری حرفا که نباید میزد رو زد و دعوامون شد. همه وسایل اتاق رو شکست و از خونه بیرون زد
بغضش مجددا شکست و اشک هاش روی صورتش ریختن
رو- من نگرانشم اون حالش خیلی بد بود لیام.
لیام سر خواهرش رو به سینه ش تکیه داد و کنترل شده گفت
ل- جایی برای نگرانی نیست من یه کار بهتر براش پیدا میکنم روث نگران چیزی نباش
رو- من فکر نمیکنم همه ی ماجرا همین باشه. عمو بهش گفته این فقط شروعشه باید منتظر باشیم...
لیام بی حرف به رو به رو خیره بود و این نشون میداد توی افکارش گم شده
گذشته ها رو جستجو میکرد اما نمیفهمید توماس پین چه چیزی توی دستاش داره که همچین تهدیدی کرده
روث بی طاقت از جاش بلند شد
رو-لیام تو میمونی مراقب تینا باشی من باید برم دنبال استیفن اون بلایی سر خودش نیاره با اون حال
ل-من میرم
رو-نه من میدونم کجا ممکنه رفته باشه . بهتره خودم برم
لیام نگاهش رو روی ساعت چرخوند
نیم ساعت دیگه پرواز داشت
اما مثلی که اینبار پرواز بدون لیام به لندن میرفت
ل-باشه نگران نباش . ماشین و راننده جلوی دره از اون استفاده کن
چند دقیقه بعد روث پریشون تر از همیشه از خونه بیرون زد و لیام رو با افکارش تنها گذاشت
YOU ARE READING
Versa /ziam/
Fanfictionتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم