five

4.1K 692 201
                                    






به ساعتش نگاه کرد ساعت ده و نیم صبح رونشون میداد

نگاهی به کاپ های خالی قهوه کنار پاش کرد که بعد از دوساعت  به پنج تا میرسیدن

کلافه بود و صبرش سر رسیده بود

فقط میخواست به لیام زنگ بزنه و ازش بخواد بازی شو تموم کنه اما میدونست که لیام الان قطعا خوابه و داره از روز های تعطیلش لذت میبره

در ماشین رو قفل کرد و سمت خونه رفت در حیاط با ضربه ای باز شد و نایل وارد شد

طبق گفته ی پسری که امروز آدرس زین رو بهش داده بود زین باید تو اون زیرزمین گوشه حیاط باشه

نمیتونست بگه که باعث تعجبش نشده...نوه ی مالیک و این زیرزمین؟

جلو رفت و با سعی بر اینکه به بطری های شیشه ای خالی مشروب روی پله ها برخورد نکنه پایین رفت و چند تا ضربه به در آهنی زد

منتظر شد اما وقتی کسی در رو باز نکرد با پاهاش ضربه های محکمی زد و در نهایت در باز شد

زین با موهایی بهم ریخته بالا تنه ای برهنه و صورتی که مشخصا از خواب پف کرده بود جلوش ظاهر شد

از بین پلک هاش نایل رو برانداز کرد

ز-تو اینجا چی میخوای

نایل صورتش رو در هم کشید و با لحن طلبکاری گفت

ن-امروز میریم شرکت

زین انگار که هنوز هم غرق خواب باشه به سر تا پای نایل نگاه کرد

ز-امروز کجا...

حرفش نیمه موند وقتی دست رو روی معده ش گرفت و خم شد

نایل یکی از ابروهاش رو بالا داد و بهش نگاه کرد

زین تلو تلو خورد و عقب گرد کرد  در نهایت سرعت خودش رو به دستشویی رسوند و خم شد و تمام محتویات معده ش رو خالی کرد

نایل که صدای عق زدن هاشو میشنید و داخل اومد

ن-اقای مالیک؟  خوبید؟  زین؟

زین نامفهوم چیزی گفت و در دستشویی رو بهم کوبید

نایل مردد داخل خونه ایستاد و به اطراف نگاه کرد لباس های زین روی زمین پخش بودن و بطری های بیشتری اطراف رها شده بودن

نایل چهره ش رو درهم کشید وقتی روی میز کوچک کنار تخت کاندوم استفاده شده ای رو دید که گره خورده بود

هیچ معلوم هست اینجا چه خبر بوده؟ 

برای نایل قابل پرسش بود اما برای زین...وضع روتین بود

وقتی زین نزدیک اومد نایل نگاهش رو به اون داد

صورتش خیس بود و قطرات آب از روی چونه ش روی سینه ش میریختن

Versa  /ziam/Where stories live. Discover now