هی گایز !یه چیزی راجع به سه چپتر آینده ...میدونم شاید حوصله تون سر بره اما لازمه برای چندتا دلیل
اول اینکه گذشته و خانواده لیام رو بشناسید و دلیل تصمیم هاشو بدونید
با فلورا که شخصیت خیلی مهمی ِ در اینده اشنا بشید
به بالا پایین های احساسی زین اشنا شید
پس حوصله کنید و بخونید منم زودتر اپ میکنم
با تک زنگی که به آیفون زده شد نگاهش به سمت پذیرایی خونه رفت
تردمیل رو خاموش کرد و پایین اومد
قطرات عرق روی شقیقه ش روی صورتش راه گرفتن
حوله رو برداشت و خواست که صورتش رو خشک کنه که صدای زنگ آیفون به ضربات متعددی که به در اصلی خونه وارد میشد تبدیل شد
حوله رو روی شونه ش انداخت و سمت در رفت
در رو باز کرد و با صورت گرفته ی اندی مواجه شد
ناخودآگاه کمی نگران شد و اخم کرد
ل-چی شده پسر؟
اندی با صدای بلند شروع کرد
ا-چی شده؟! لیام قرار نبود...
لیام از صدای بلندش شوک شد دست انداخت و قبل اینکه بتونه حرفش رو ادامه بده به داخل خونه کشوندش
ل- توی راهرو دیوونه؟ همسایه دارما
در رو پشت سرش بست و همونطور که حوله رو روی صورتش میکشید اندی رو سمت مبل ها هدایت کرد
ل-بشین ببینم چی شده
اندی از نشستن سر باز زد و بالا سر لیام که نشسته بود ایستاد
ا – صبح زنگ زدم نایل. میخواستم بگم شب بریم بیرون کلاب همیشگی گه گفت تو نیستی . اونم بدتر از من عصبی بود
لیام کمی سرش رو کج کرد و آروم گفت
ل- علت؟
ا – به منشی گفتی دیگه نمیای و ازش خواستی عصر امروز برات بلیط بگیره؟ لیام واقعا ؟ تو ته گند زدن به هرچی برنامه ای. قرار نبود الان بری پس قول و قرارت با اون پسره چی؟
ESTÁS LEYENDO
Versa /ziam/
Fanficتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم