thirty three /p2/

6.7K 727 1.3K
                                    

           

دست های لیام پهلوهای زین رو نوازش میکردن و توی بوسه باهاش همراهی میکرد

بوسه آرومشون حالا شدت گرفته بود و زین زیر بدن لیام بی وقفه تکون می‌خورد   به لباس‌ لیام چنگ مینداخت

انگار چیز بیشتری از اون لب ها میخواست و نمیتونست به اندازه کافی ازشون بگیره

لیام کناره های گردنش رو نوازش کرد لب هاشو به سختی از دندون های زین آزاد کرد

زین شاکی نالید

ز-لیام...

حلقه دستاشو دور گردن لیام تنگ تر کرد   لب هاشو روی ناحیه ی قرمز شده دور لب های لیام کشید

لیام به آرومی خندید دستاشو ازکناره های تی شرت زین داخل برد

برخورد انگشت های گرمش به پوست یخ زده ی زین تبادل گرمایی رو به وجود آورد که باعث شده بود زین به وضوح زیر بدنش بلرزه

ل-وقتی اینقدر بدنت حساسه...زین نفسمو بند میاری

زین لب هاشو از صورت لیام جدا کرد و به صورتش نگاه کرد

مژه های آشفته ش فاصله ای تا گونه های مردی که روش خیمه زده بود نداشتن

ز- درش بیار

و کمرش رو بالا داد تا لیام بتونه تی شرتش رو بیرون بکشه اما لیام نه ای زیر لب گفت و ازروی زین بلند شد

دستش رو سمت زین دراز کرد

ل-این جا نمیشه...زمین یخِ اذیت میشی عزیزم. بیا باهام

اما زین اخم هاشو بهم گره زد و نیمخیز شد

ز- خدایا! ازت متنفرم لیام

لیام قدم هاشو به سمت اتاق ادامه داد و انتظار داشت زین دنبالش کنه

زین اول حرکتی نکرد اما بعد دستی تو موهاش کشید و از جاش بلند شد با قدم های سریع سمت لیام دویید و از پشت توی کوله ش پرید

لیام سوپرایز شده خندید و دست انداخت تا زین رو بالا نگه داره اما زین ایستاد و لیام رو به سمت خودش برگردوند

وسط راهرو متوقفش کرد و لب هاشو روی لب های لیام کوبید

لیام قدمی به عقب برداشت اما موفق شد تعادلش رو حفظ کنه

به سختی همونطور که زین رو میبوسید اونو به سمت اتاق می‌کشید

زین دست انداخت و بالاپوش جذب لیام رو از سرش رد کرد و بی اهمیت جایی وسط راهرو پرتش کرد و دوباره لب هاشونو متصل کرد

اینبار دست هاش روی تن برهنه ی لیام میچرخیدن و با ریتم متفاوتی لمسش میکردن

وارد اتاق شدن و لیام در نهایت دستاشو پشت کمر زین محکم کرد و اونو روی تخت مرتب به آرومی خوابوند

Versa  /ziam/Donde viven las historias. Descúbrelo ahora