nineteen

4.4K 666 528
                                    




بی قرار بود .

گوشی شو از دست راست به چپ مدام انتقال میداد و سعی میکرد حواسش رو به حرف های اندی و نایل پرت کنه

اما خیلی موفق نبود

انگار که جای دیگه ای میتونست باشه یا کار دیگه برای انجام دادن داشت

اما الان فقط تو خونه نشسته بود

اندی-لیام تو میتونی بلیط بگیری ؟

سرش رو بالا اورد و به اندی و بعد به نایل نگاه کرد

ل-بلیط ؟ اره اره فکر کنم بتونم

و سرش رو تکون داد

مهم نبود اگر نمیدونست چه بلیطی باید بگیره میتونست با توجه به بقیه حرفاشون متوجه بشه

اما اندی و نایل هردو متوجه قضیه شده بودن

نایل-بلیط رو برای چی قراره بگیری لیام ؟

ل-برای همون ...برای چیز ...

اندی ابرویی بالا انداخت و با تعجب پرسید

اندی-کجایی تو ؟

ل-ببخشید یه لحظه حواسم پرت شد .

نایل نفسش رو با صدا بیرون داد و همونطور که پاهاشو روی میز تکیه میزد تکرار کرد

ن-اندی فکر میکنه بتونیم تو تعطیلی ِ هفته ی اینده چند روزی بریم ابیزا .

ل-ابیزا ؟ مطمئن نیستم

اندی کمی خودش رو به سمت لیام کشوند و با اشتیاق گفت

اندی-کامان لیام . این اخرین فرصتی ِ که میتونیم مثل قبلا ها خوش بگذرونیم. تازه میا هم میاد . میخوام اونجا همه چیز رو بهش بگم

نایل مشکوک نگاه کرد

ن-چی رو بگی ؟

اندی خندید و به لیام چشمکی زد

ل-باشه بلیط و جای موندن رو به من بسپرید . بیکاری بهم داره فشار میاره اینروزا. نمیدونم چمه

ن-نه صبر کن ببینم . همه چی یعنی چی اندی ؟ چی رو دارید از من مخفی میکنید

اندی ب یتوجه به نایل به گوشیش مشغول شد اما نایل کوسن مبل رو سمتش پرتاب کرد و سمت اندی هجوم اورد

لیام به جنگ نمایشی اون دوتا میخندید و مثل همیشه دخالتی نمیکرد

گوشیش روی پاش زنگ خورد

شماره ی دفترش توی شرکت بود

کمی از سر و صدای پسر ها فاصله گرفت و جواب داد

ل-بله ؟

-سلام اقای پین .

لایلا پشت خط بود

Versa  /ziam/Donde viven las historias. Descúbrelo ahora