میدونید چقدر واسه همتون احترام قائلم
میدونید دوستتون دارممیدونید اهل غر زدن نیستم و اذیت هم نمیکنم
دارم میبینم امتحان دارید و امیدوارم همه موفق باشید
اما میدونید چیه لاورز؟ ما هم دانشجو ییم ما هم امتحان داریم کار داریم
اما مرتب آپ میکنیم و میدونم میدونید نوشتن هر پارت چقدر وقت میگیره
اگر نبودید بحثی نبود اما دارم میبینم داستان های دیگه ووت میخورن و وقتی بازشون میکنم...ترجیح میدم هیچی نگم!
مرسی از همه تون که ووت و کامنت دادید. کامنت های زیادتون
🌹🌹ولی من عصبانی ام به معنای واقعی. زحمت میکشم واسه داستانام و در مقابل هیچ پیشرفتی نمیبینم
انپابلیش میکنم به سادگی و به این فرسایش پایان میدم. شرمندگی مقابل تک تک تون ولی حقیقت ِ. و فقط حرف من نیست...خیلی از بچه هایی که از نوشتن نا امید شدن به خاطر اینکه دیدن چه داستان هایی پیشرفت میکنن
امیدوارم بدونید قصد اذیت کردنتون نیست...مسئله یه رابطه ی ساده بین یه نویسنده مجازی و خواننده هاشن که یک طرفه میشه گاهی
Loads of love ❤️
YOU ARE READING
Versa /ziam/
Fanfictionتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم