-پینو!
پاهاشو روی مبل جمع کرد و سر انگشت های پفکی شو مِک زد
-لیام با توام
بعد از چند ثانیه لیام در حالی که ابروهای در همی داشت داخل پذیرایی اومد و پشت مبلی که نایل روش نشسته بود ایستاد
ل-بله؟! دیوانه م کردی
ن- داری گند میزنی به شب کریسمس مون! نفرِ سوم اندی و میا بودن بهتر از با تو موندن بود...منه احمق
لیام خم شد و ظرف پفک رو از وسط پاهای نایل برداشت و روی میز کوبید
ل – میدونی چیه هوران؟ چرا نمیری خونه ی مادرت و با اونا جشن بگیری؟
نایل نگاهی به اخم لیام کرد و دستاشو کنار سرش بالا برد
ن- تو واقعی عصبی شدی؟
لیام دستی روی سرش کشید و روی دسته ی مبل نشست
ل- گمونم واقعا هستم
ن- بیخیال! اون میاد لیام.
ل-از کجا میدونی؟
ن- همون دیشب باید میانداختیش روی کولت و میاوردیش وقتی اینقدر مطمئن نبودی
ل-نمیتونستم مجبورش کنم که
از جا بلند شد و نگاهی به ساعت کرد
فقط پنج دقیقه از آخرین باری که چک کرده بود میگذشت و الان ساعت هفت عصر رو نشون میداد
عینکش رو روی بینی ش جا به جا کرد و دوباره به سمت اتاق خوابش رفت
ن- چیکار میکنی حالا تو اون اتاق؟
ل-فیلمتو نگاه کن نایل
نایل سرش رو به عقب خم کرد و با لب های جلو اومده به لیامی که سمت اتاق میرفت گفت
ن- من آخر شب پرواز دارم به دوبلین و دیگه نمیبینیم تا چند وقت با من اینقدر بد نباش پینو
لیام شونه ای بالا انداخت و توی پیچ اتاق گم شد
شب گذشته
لیام تکیه شو از ماشین گرفت و دست های زین رو بین دست های خودش گرفت
ل-بیا بریم خونه
زین به طرفین نگاه کرد و جواب داد
ز- فکر نکنم
صورت لیام به وضوح افتاد
ل-اما...چرا
ز- فردا میام خونه.
لیام اخم ریزی کرد و پنجه ی دستش رو فشار داد
ل-چرا از امشب نه؟ من نمیخوام به این زودی جدا شم ازت.
زین لبخندی زد و فاصله کمشون رو به هیچ رسوند بدنش رو به لیام چسبوند
KAMU SEDANG MEMBACA
Versa /ziam/
Fiksi Penggemarتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم