ل-حداقل بذار ببینمتز-نمیخوام باهات حرف بزنم لیام
لیام کتش رو بیشتر دور بدنش پیچید و به ماشین روشن تکیه داد
ل-تو اصلا جایی رو تو این شهر بلدی ؟ نزدیک نیمه شبه عزیزم . لطفا ...
صدای بی اهمیت و مست زین حرفش رو قطع کرد
ز-کل زندگی مزخرفم رو تنها بودم اینم روش .
صدای کر کننده ی موزیک تو گوشی میپیچید و باعث شد لیام قبل از قطع شدن گوشی مطمئن بشه زین تو یکی از بار های اون شهره.
و همین کافی بود تا از راننده ش بخواد به چند تا بار اون محدوده اطلاع بده و ببینه زین کجاست
طولی نکشید که بهش لوکیشن زین رو خبر دادن و نیم ساعت بعد لیام وارد اون کلاب شد
سرکی کشید تا از بین جمعیت زین رو ببینه و پیدا کردنش کنار بار اونقدر سخت نبود
از بین جمعیت راهش رو پیدا کرد و بهش نزدیک شد
زین با دیدنش چشم هاشو ریز کرد و سرش رو به طرفین تکون داد
ز-چی میخوای
ل-حالت خوبه؟
ز-بهتر از...اون موقع ام که پیش تو بودم
ل – خیلی خب. هرچی میگی قبوله اما وقت رفتنه
لیام دستش رو دور کمر زین قلاب کرد و تلاش کرد اونو از صندلی پایه بلند پایین بکشه
زین اما خودش رو عقب کشید
لیام سرش رو کنار گونه ی زین گذاشت و با مهربونی گفت
ل-بیا از اینجا بریم بعد
بوسه ای اروم روی پوست نرمش گذاشت
زین سرش رو کمی فاصله داد و با چشم هایی که در اثر الکل خمار شده بودن به لیام نگاه کرد
ل-جانم ؟ چیه ؟
ز-من ...نمیام با تو ...تو به من خیانت کردی
لیام اخم هاشو در هم کشید و کمر زین رو بین دستاش فشار داد
ل-زین ...هرچی بگی قبوله ولی این یکی نه .
ز-راست میگم ...تو نامزد کردی
ل-کامان اونقدر میشناسمت که بدونم خیلی مست نیستی . پس حرفت عصبیم میکنه
زین ضربه ی کم جونی به شونه ی لیام زد و سرش رو جلوتر برد تا بین صدای موزیک صداش به لیام برسه
ز-تو حق نداری عصبی شی اون منم که باید عصبی بشم
لیام نگاهی سرسری به موهای بلند زین که روی پیشونیش افتاده بودن کرد و با دست ازادش موهاشو به سمت بالا هدایت کرد
KAMU SEDANG MEMBACA
Versa /ziam/
Fiksi Penggemarتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم