با کلافگی روی پهلوی چپش چرخید اما وقتی موفق نشد دستش رو توی موقعیت بهتری قرار بده دوباره به موقعیت قبلیش برگشتنفس عمیقی کشید تا خودش رو اروم کنه و با دست ازادش موهاش رو از روی پیشونیش کنار زد
پرستاری که لبخند روی لب داشت داخل اتاق شد و با لحجه ی امریکاییش پرسید
-چیزی نیاز دارید اقای پین ؟ شما دستتون اسیب دیده نباید اینقدر تقلا کنید
و دست آتل بسته شده ی لیام رو ثابت قرار داد
لیام با مکث گفت
ل-چقدر دیگه لازمه بمونم ؟
پرستار شاسی ای که پایین تخت بود و اطلاعات بیمار هرتخت روش نوشته شده بود بررسی کرد و جواب داد
-بستگی به تشخیص دکتر داره اما فکر میکنم لازمه حداقل دو شب دیگه هم تحت نظر باشید تا مطمئن شیم اسیب داخلی ندید یا خونریزی و ...
لیام کلافه حرفش رو قطع کرد
ل-میتونم یه تماس بگیرم ؟
-البته .
و گوشی تلفن کنار تخت رو به دست لیام داد
چند لحظه چشماشو بست و سعی کرد شماره ای که نیاز داشت رو به خاطر بیاره و خیلی طول نکشید که انگشتاش حرکت کردن و صدای بوق نشون از منتظر شدنش میداد
صدای گرفته ای که توش گوشش پیچید باعث لبخندش شد
-بله ؟
ل- زد!
-لیام ...شت ...بیب تو خوبی ؟
صدای افتادن چیزی رو لیام شنید و بعد صداهایی که نشون از تقلای زین میداد
اروم خندید و جواب داد
ل-سلام عزیزم . من خوبم . تو خوبی همه چی مرتبه ؟
ز-فاک ....لیام ...اونجا چه خبره ؟ چی شده ؟ تو کجایی ؟ چه ...
لیام وسط سوال های بی شمار زین پرید و با حوصله گفت
ل-من الان توی بیمارستانم هنوز .
ز-کجات اسیب دیده ؟ لعنت
ل-آسیب جدی ای نیست . فقط میخوان مطمئن شن همه چیز خوبه .
ز-چقدر نگهت میدارن ؟
ل-احتمالا ...دو سه روز
چند لحظه صدای زین رو نشنید بعد نفس های سنگینش
ز-من نمیتونم بیام اونجا . لیام نمیشه بیای اینجا تحت نظر باشی ؟ فکر نمیکنم دیگه بتونم ...لعنت بهش دیگه نمیتونم تحمل کنم
ل-هی ...تو خوبی زین ؟
ز-تو رو ببینم خوب میشم . فقط برگرد خونه .
YOU ARE READING
Versa /ziam/
Fanfictionتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم