هی لاورز 🌹یه حرفی هست که باید بزنم و نظراتتون رو بشنوم
میدونید که من تازه کار نیستم با روند بالا اومدن یه ف ف هم آشنام
اما در مورد ورسا...خیلی کند پیش میره. حالا بخشیش رو میتونم بذارم به پای خلوت بودن واتپد اما بخش دیگه ش... نمیدونم!
تا الان دیگه هرکس که منو میشناسه با سبک منو و قلم من آشناست میدونه تو داستان های من هیچی سریع پیش نمیره و من به شخصیت هام زمان میدم همدیگه رو بشناسن برای همین روند داستان اینطوریه
اما فکر میکنم تا همینجا ی کار ارزش شانس و دیده شدن بیشتر رو داشته باشه کار
پس... اگر این فیدبک ضعیف رو داشته باشه ادامه ش نمیدم. من به خاطر عشق و محبت شماها که خیلی هم ازش ممنونم شروع کردم یه داستان دیگه رو وگرنه چیز هایی که از این روز های واتپد میبینم اینجا مثل قبلا نیست کفه ی ترازو آدم های بدش به خوبش داره سنگینی میکنه. البته از بچه هایی که من میشناسم و داستان های منو میخونن چیزی جز عشق ندیدم اما احتمالا میدونید راجع به چه چیز هایی حرف میزنم.
پس نیاز دارم انرژی بگیرم ازتون برای ادامه و ببینم که داستان دیده شده. چیز زیادی هم نه...
همونقدر که فکر میکنم ارزش نوشتن تو تمام شلوغی این روزامو داشته باشه. مثل همیشه که عاشق انرژی های مثبت تون بودم.Loads of love 🌹
YOU ARE READING
Versa /ziam/
Fanfictionتو سرتا پا رفتن بودی من در تردید آمدن تو تمام رفتی و من هیچ نیامدم بگذار خالی بماند وسعت میان ما بهم نمیرسد دنیایی که تو در آن میروی و من هیچ نمی آیم