من یک نگاه کاملا سطحی به این زندگی دارم.
زندگی از نظر من یک خطه!
یک خط مشخص؛ که مجبوری از بدو تولد تا آخر عمر دنباله روش باشی.
خیلی از آدم ها تا آخر عمر این جمله را بلند بلند تکرار میکنند:
"سرنوشتت را خودت رقم میزنی"
چرنده!
بهشت؟ جهنم؟
یک مشت ظاهرسازیه.
اگه به دست آدم بود ، همه میخواستن دکتر فداکار و مهندس خلاق بشن. بقیه هم خلبان نمونه و رییس جمهور ستودنی.
اونوقت کی دلش میخواست معتاد و دزد و قاچاقچی بشه؟
کسی بود که بخواد آدم بده ی داستان ها باشه؟
تنبلی؟ نبود تفکر خلاق؟ وضع بد جامعه؟
همش ابزاره! این هارو دادن دست همونی که اون اول بارکدمون رو میزد.
بارکدی که به غیر از اسم و تاریخ تولدمون ،تمام نقاط ضعفمون درش درج شده ، تمام مشکلاتی که باید به سراغمون بیاد و تموم عذاب وجدان هایی که باید تا آخر با خودمون حمل کنیم ؛ تموم کلماتی که باید برای خراب کردن روابط بگیم و یا تمام درد هایی که بی دلیل مستحق تحمل کردنشون هستیم.
حتی نقطه پایانمون.
همه ی این لعنتی ها توی اون بارکد بود . توی همونی که روی روحم حک شده بود.
بارکد با ارزشی که به خودش اجازه داد دست ببره توی زندگیم و اونو به شکلی که میخواست دگرگون کنه…
*****
YOU ARE READING
BARCODE [VKOOK/YOONMIN]
Fanfiction๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Bᴀʀᴄᴏᴅᴇ 」 • بارکد ~ Complete • کاپلی° ویکوک - یونمین • ژانر : عاشقانه | روزمره | نقد اجتماعی | انگست ❥•↿#Sevil 💜 #بارکد -•ᴛᴇᴀѕᴇʀ~ یک نفر پشت میله های زندان/ پدری که مرده بود. یک نفر زیر دود و سیگار / خواهری که رفته بود. مرگ هم به سراغ...