part 26

2.8K 497 38
                                    

"جانگ کوک"
دوباره راهم به اینجا کشیده شده بود.جلوی پادری آشنا و مسخره ایستاده بودم. مردد در زدم.
در باز شد. با چهره ی بیخیال و آزاد از هفت دولت بهم خیره شده بود.
-عجیبه که دوباره میبینمت!
از جلوی در کنار رفت.
-بیا تو.
سرم رو به علامت نه تکون دادم.
-من فقط یک سوال داشتم...درمورد یک مدل سیگار .
به در تکیه داد و پیر سینگ کنار لبش رو داخل دهنش فرو برد.
-سیگار؟ چه سیگاری؟
سعی کردم اینقدر به خالکوبی هاش نگاه نکنم و روی حرفم تمرکز کنم.
-سالویا. روی جعبش اینو نوشته بود.
خنده ی ناباوری کرد و تکیه اش رو از دیوار گرفت.
-دیوونه شدی ؟ تو چرا آدم نمیشی؟ مطمئن بودم دنبال یک دردسر جدیدی!
ابرو بالا انداختم. انتظار این ریکشن رو نداشتم.
-من فقط میخواستم بدونم باید از کجا گیرش...
اخم روی صورتش حس بدی بهم می داد.
-فقط خودتو بیشتر تو دردسر ننداز! اطرافیانت هم دارن تقاص حماقتات رو پس میدن.
این کی بود که داشت من رو نصیحت می کرد؟
-بجای این حرف ها بگو در ازاش چی میخوای؟
پوزخند زد و سرش رو به معنای تاسف تکون داد.
-به درک! زندگیت رو به کثافت بکش. برو کلاب کریستی! هرمدل مواد بخوای اونجا پیدا می کنی.
سر تکون دادم و چند قدم عقب رفتم.
-جانگ کوک!
سرم رو بلند کردم.
-چرا اونو میخوای؟
لبمو تو دهنم فرو کردم.
-میخوام یک نفر رو دوباره ببینم.
نمیدونم چرا! ولی حس می کردم ممکنه بتونه کمکم کنه. ممکنه بتونه امیدم باشه!سری به معنای تاسف تکون داد و منتظر شد تا برم.
*****
به ظرف هایی که از آب کدر شیری رنگ پر شده بودن  نگاه کردم.
-اینا شیشه اند؟
به نامجون و جیمین که داشتن دستکش هاشون رو در میاوردن خیره شدم.این همه زحمت کشیدیم تهش به این مایع چندش آور رسیدیم؟
جیمین کولش رو از روی کاناپه برداشت.
-من دیگه باید برم. کلاس دارم!
سر تکون دادم و منتظر جوابم موندم.مایا کنارم نشست و به ظرف ها خیره شد.
-احمق! این باید تو دمای محیط آبش تبخیر بشه بعد کریستال های شیشه ته ظرف میمونه.
کلم رو خاروندم و سر تکون دادم.
-چقدر طول میکشه؟
کنترل تلویزیون رو از تو دستم کشید و زمزمه کرد:
-دو روز!
فکرش رو هم نمی کردم اینقدر زود به مواد برسیم! چند دقیقه بعد جیوو وارد خونه شد و با خوشحالی اعلام کرد که تونسته مشتری های مینهیوک رو راضی کنه که این دفعه از ما جنساشون رو بگیرن.جین هم که پشت سر جیوو وارد شده بود کنار مایا نشست.
-اگر این جنسای توپ و خالص رو ببینن عمرا سمت آشغالای مینهیوک نمیرن!
همه زیر لب زمزمه کردن:
-امیدوارم!
از توی پلاستیکی که دست جین بود دوتا ساندویچ برداشتم و وارد اتاقم شدم.همونطور که انتظار میرفت تهیونگ روی تخت دراز کشیده بود و داشت با موبایلش کار می کرد.
-چجوری میتونی با گوشیت کار کنی وقتی مال من رو شکستی؟
پوزخند زد و گفت:
-به راحتی!
ساندویچ رو طرفش پرت کردم.خوشحال گرفتش و روی تخت نشست.
-تا دو روز دیگه مواد حاضر میشن.جیوو هم مشتری ها رو راضی کرده.
بیخیال سر تکون داد و مشغول خوردن شد. منم کاغذ دور ساندویچ رو باز کردم.
-امشب بریم کلاب کریستی؟
سرش رو بالا آورد و با دهن پر بهم نگاه مشکوکی انداخت. سریع شونه بالا انداختم که دست پاچگیم رو پنهان کنم.
-منظورم اینه که بخاطر موبایلم یکم مشروب بهم بدهکاری!
غذای تو دهنش رو قورت داد و بی توجه به حرفم گفت:
-نوشابه نخریدن؟
سرمو به علامت نه تکون دادم و دوباره پرسیدم.
-بریم؟
کلافه ساندویچش رو که دوباره نزدیک دهنش برده بود رو پایین آورد.
-امشب میرم پیش لالاری.
نه! اگر لالاری به تهیونگ میگفت که ازش چی خواستم ،واقعا دیگه نمیتونستم جمعش کنم.
-منم میام.
ابرو بالا انداخت و با تعجب بهم خیره شد.
-دقیقا چرا؟ ممکنه شب برنگردم.
ایندفعه من تعجب کردم.
-چرا ؟ تا صبح قراره کجا بخوابی؟
یکم با خودم فکر کردم و بعد از دیدن پوزخند شیطنت آمیز تهیونگ منظورش رو فهمیدم. حس حال بهم زنی بهم دست داد. تصور تهیونگ با اون دختره عجیب پر از خالکوبی چندش آور بود. ناخودآگاه اخم کردم.
-گفتم که!منم میام.
بعد هم بدون صبر از اتاق بیرون زدم.
*****
-اوه تو بازم...
سرمو به علامت نه تکون دادم و از پشت تهیونگ اشاره کردم که تهیونگ چیزی نمیدونه. پوزخند حال بهم زنش رو دوباره به رخم کشید و از جلو در کنار رفت.
-تهیونگ! فکر نمی کردم امروز با این پسر بیای.
وی دستی به گردنش کشید و زمزمه کرد:
-خودش اومد.
لالاری خودش رو روی کاناپه انداخت و یکی از بسته های کوچک شیشه رو به طرف تهیونگ پرت کرد.
-ایندفعه خیلی زود اومدی! چند روز پیش بهت یک بسته چند وعده ای دادم.
تهیونگ بسته رو توی جیبش جا داد.
-مجبور شدم به یکی دیگه بدمش.
کنجکاو به صورتش نگاه کردم. لالاری نزدیک تهیونگ شد و دستش رو روی شونش گذاشت.
-نظرتون چیه بریم کریستی؟
ترسیده بهش نگاه کردم. اون میخواست من رو لو بده؟ وی خنده ی کوتاهی کرد.
-فکر کنم کوکی از پیشنهادت خیلی خوشحال شده باشه ولی متاسفانه تازگیا پول زیاد خرج کردم و جیبم خالیه. بذاریمش برای بعد.
قبل از اینکه بتونم به نحوه ی صدا زدنم توسط تهیونگ اعتراض کنم لالاری دستاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد. ناخودآگاه حس کردم بدنم مور مور شد.اون دختر کم کمش سه چهار سال از تهیونگ بزرگتر بود.شاید بکار بردن لفظ دختر هم براش اشتباه باشه. نگاه تهیونگ سریع روی چشمای من ثابت موند. خجالت زده لالاری رو از خودش دور کرد ولی لالاری خیلی عقب نرفت.
-امشب میخوام صورت حساب شما رو هم پرداخت کنم بازم نمیاین؟
هر دو بهت زده بهش خیره شدیم. این دختره مست بود؟
-کی اینقدر مهربون شدی لالاری؟
یکی از چند تا تیشرت مشکی ای که روی کاناپه انداخته بود رو برداشت. با لحن سرخوشی گفت:
-بیخیال! امروز دستمزد خوبی برای محموله جدید گرفتم! دلم میخواد با دو تا پسر خوشگل خوش بگذرونم.
دستش رو زیر تیشرتی که تنش بود برد و به راحتی پسرا لباسش رو جلومون عوض کرد. حس میکردم صورتم داغ شده تصمیم گرفتم به طرح های خالکوبی ای که روی میز بود خیره بشم. بعد از چند ثانیه دسته کلیداش رو از روی میز برداشت و مارو به طرف در هدایت کرد.
حس خوبی به لباسایی که پوشیده بودم نداشتم. کلاب کریستی جایی بود که حتی اگر خیلی بدبخت هم باشی توش باید خوب به نظر بیای. سعی کردم بیخیال باشم. همراه تهیونگ روی یکی از استند چیر هایی که جلوی میز سرو بود نشستیم. لالاری سرش رو نزدیکم کرد و بعد از چسبوندن لبش به گوشم زمزمه کرد:
-اون چیزی که میخوای دست اون پسر قد بلندیه که کنار آسانسور وایستاده.
ترسیده نگاهم رو به تهیونگ دادم ولی خوشبختانه اون در حال سفارش دادن نوشیدنی بود و چیزی نشنیده بود.
لالاری بعد از حرفش به طرف صندلی تهیونگ رفت و کنارش نشست. سرم رو نزدیک تهیونگ بردم و زمزمه کردم :
-من میرم دستشویی.
و بعد سریع به سمت آسانسور رفتم. پسر موهای مشکیش رو از دو طرف تیغ زده بود و بالا داده بود. با دیدن من نیشخندی زد و چند قدم جلو اومد.
-میخوای؟
آب دهنم رو به زور قورت دادم و سرم رو به علامت آره تکون دادم.
-باید باهام بیای.
و بعد دستش رو پشت کتفم گذاشت و من رو داخل آسانسور هل داد. داخل اتاقی شبیه به همون اتاق هایی شدیم که دفعه قبل اون دختر توش مرده بود. یکم عصبی بودم ولی پسر بی توجه بهم در رو بست و از توی کیفش قوطی فلزی کوچیکی رو در آورد. با تعجب بهش نگاه کردم.
-این چیه؟
اخم کوتاهی کرد و من رو روی تخت نشوند.
-مگه برای این نیومدی؟
داخل قوطی یک جور ماده مثل کِرِم مرطوب کننده بود. فقط رنگش به زردی میزد. سرم رو به علامت نه تکون دادم.
-نه من سیگار میخواستم.
خواستم از روی تخت بلند شم که دستم رو کشید.
-بیخیال! هرچی باشه از یک سیگار خیلی بهتره. یکبار امتحان کردنش مجانیه. بیخیالش نمیشی قول میدم.
نه واقعا نمی خواستم چیز جدیدی رو امتحان کنم. دستش رو روی سوییشرتم گذاشت و به سرعت درش آورد.دستاش رو پس زدم.
-میگم نمیخوام!
چشمش به دست سوختم که قبل از اومدن پانسمانش رو باز کرده بودم افتاد و سکوت کرد. بعد از چند ثانیه خواستم از جا بلند شم ولی سوییشرتم رو محکم توی دستش گرفته بود. آروم از روی تخت بلند شد.
-یکبار امتحانش کن. با یکبار معتادت نمیکنه.
سرم رو به علامت نه تکون دادم وسوییشرت رو از تو دستش کشیدم و به طرف در راه افتادم ولی با حس اینکه یقه ی تیشرتم از پشت پایین کشیده شد و ماده سردی روی پوستم کشیده شد ایستادم. به طرفش برگشتم ولی قبل از اینکه بتونم به کارش اعتراض کنم ،در یک ثانیه پاهام بی حس شدن و چشمام برای چند لحظه از شدت لذت بسته شد. برای اینکه بتونم صاف بایستم مجبور شدم خودم رو به دیوار تکیه بدم.
پوزخند زد و نزدیکم شد. با دستش مشغول ماساژ دادن پشت گردنم شد.
-بهش میگن یین فن* !حیف نیست بخاطر بچه بازی همچین چیزی رو از دست بدی؟
بعد از چند ثانیه که حس کردم ضربانم به حالت عادی برگشت نفس عمیقی کشیدم و به طرفش برگشتم.
چشمک زد و روی تخت نشست.
-مستقیم روی اعصاب نخاعت تاثیر میذاره و تحریکشون میکنه! چطور بود؟
تند تند پلک میزدم .چشمام رو چند لحظه بستم. فکر میکردم مستم. دستام از شدت لذت هنوز میلرزید. هنوز نفس نفس میزدم. آروم زمزمه کردم:
-عالی.
خندید و در قوطی رو بست. قوطی فلزی رو به طرفم گرفت.
-دفعه اول مجانیه! بازم همینجا میبینمت. مراقب باش زیاد استفاده نکنی هر دفعه فقط یکم ازش رو با انگشت بردار و پشت گردنت بکش. زیاد برندار
*yin fen: ماده مخدری که اوایل توی سریال ها و فیلم ها ازش به عنوان یک ماده مخدر افسانه ای نام برده میشد ولی الان معلوم شده که این ماده در بعضی جاها واقعا ساخته و فروخته میشود.برخی میگویند لذت این ماده در حد ارگاسم جنسی و حتی بیشتر است.  و در صورت استفاده ی مکرر باعث ضعف سیستم عصبی و مرگ میشود. این ماده به شدت اعتیاد آور است.
.
سر تکون دادم و روی تخت نشستم. دستم رو به صورتم که در عرض چند ثانیه خیس عرق شده بود کشیدم.قبل از اینکه در رو کامل ببنده به طرفم برگشت.
-تا وقتی که دنبالش برگردی پول زیادی در بیار! یین فن ارزون نیست.
و بدون اینکه منتظر بمونه در رو محکم بست. دستم رو روی پوست پشت گردنم که همچنان مرطوب بود کشیدم و روی تخت دراز کشیدم.
این چی بود؟یک دردسر جدید یا یک مُسکن قوی؟
فشار روی پوستم رو بیشتر کردم. نمیخواستم بهش فکر کنم. حداقل نه الان!

زندگی توئه، میتونی هرکاری کنی...
میتونی هر چیزی باشی...
-American Horror Story(2011)

BARCODE [VKOOK/YOONMIN]Where stories live. Discover now