"تهیونگ"
با صدای موبایلم از خواب بیدار شدم.
-الو؟
ساموئل بود.
-رییس گفت بهت بگم هفته ی آخر هم کارت رو خوب انجام بدی!
فحشی زیر لب دادم .فقط میخواست حرصم بده! بی حوصله زمزمه کردم:
-کارت تموم شد؟
ساموئل ادامه داد:
-چهارده روز گذشته! فکر کنم چند روز دیگه سر و کله ی جانگ کوک پیدا بشه!
گوشم تیز شد.
-رییس گفت که به احتمال زیاد یک معامله ی دیگه باهاش میکنه. یک معامله ی خیلی خوب!
و بعد صدای قهقهش توی تلفن پیچید. با تعجب گفتم:
-یعنی چی؟ من که دارم اینجا براتون کار میکنم.
خندش رو قطع کرد و گفت:
-رییس فقط برای یک سرنگ باهات قرارشو گذاشت.
با حرص داد زدم:
-لعنتی من هنوز هفت روز دیگه اینجام! اون که نمیتونه تا اونموقع...
ساموئل بی حوصله وسط حرفم پرید.
-رییس میخواد باهات حرف بزنه.
بعد از چند ثانیه صدای اون مرد عوضی رو شنیدم.
-چی میگی؟
سعی کردم عصبانیت خودم رو کنترل کنم.ادامه داد:
-اگر میخوای بهش سرنگ رو بدم باید یه معامله ی دیگه کنی.
نالیدم:
-چجوری؟ چه معامله ای؟
-وقتی اومدی اینجا بهت میگم.
قبل اینکه قطع کنه داد زدم:
-من هنوز یک هفته دیگه اینجام ! اون تا یک هفته دیگه دووم نمیاره.
یاد روزهایی افتادم که بهش مواد نرسیده بود.دستم رو به موهام کشیدم.
-بعدش میام و هر کاری گفتی برات انجام میدم.
خنده ی کوتاهی کرد و جواب داد:
-بیخیال یک هفته! فردا بیا اینجا...قراره شما دوتا سرگرم کننده بشین!
با تعجب باشه ای گفتم و گوشی رو قطع کردم.
به در و دیوار سیاه و نم زده ی مهمون خونه ی مسخره نگاه کردم.بالاخره از اینجا خلاص شدم.
سریع پالتومو پوشیدم و به دنبال بلیط قطار یا اتوبوسی که من رو به اون شهر لعنتی برسونه دویدم.
*****
ساعت هفت شب جلوی در خونه شوگا بودم. مطمئن نبودم بعد از دیدن من چه واکنشی نشون میدن. منتظر دیدن واکنش جانگ کوک بودم!
YOU ARE READING
BARCODE [VKOOK/YOONMIN]
Fanfiction๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Bᴀʀᴄᴏᴅᴇ 」 • بارکد ~ Complete • کاپلی° ویکوک - یونمین • ژانر : عاشقانه | روزمره | نقد اجتماعی | انگست ❥•↿#Sevil 💜 #بارکد -•ᴛᴇᴀѕᴇʀ~ یک نفر پشت میله های زندان/ پدری که مرده بود. یک نفر زیر دود و سیگار / خواهری که رفته بود. مرگ هم به سراغ...