"شوگا"
بعد از خروج جانگ کوک جو آروم تر شد. مایا و جین کوله ها رو از روی زمین برداشتن و مشغول باز کردن و چک کردن وسایل شدن.
سیگاری از روی میز برداشتم و با فندکم روشنش کردم. نگاهم روی بچه ی موذب و گیجی که روی کاناپه مچاله شده بود ثابت موند.
-بارون دیگه بند اومده! نمیری؟
با چشمای گرد و درشتش به سیگارم خیره شد. به در اشاره کردم.
-میگم کارت تموم شد! شرت رو کم کن.
چند بار سرفه کرد و بلند شد. پوزخند زدم.
-با چهار قطره بارون سرما خوردی؟
سرش رو سریع به علامت نه تکون داد و به سیگارم اشاره کرد. دود سیگار اذیتش می کرد؟ اخم کردم.
-تو زبون نداری؟چرا هی با چشمات برام خط و نشون میکشی؟
خواست چیزی بگه که انگشت اشارم رو به لبم چسبوندم.
-بیخیال! فقط برو.
کلاه سوییشرت سیاهش رو روی سرش کشید و تعظیمی به هر سه تامون کرد و خیلی سریع از خونه خارج شد. به سیگار توی دستم نگاهی انداختم.
-میشه وارسی وسایل و چیدنشون رو بذارین برای فردا؟
جین هم خمیازه کشید و سر تکون داد.
-فکر خوبیه! منم خستم.
وسایل رو سرجاشون ول کرد و بلند شد.
-اگر خبری از تهیونگ شد بهمون خبر بده!
سری تکون دادم و به بیرون هدایتشون کردم. جیوو از آشپزخونه بیرون اومد و کیف کوچیک خودش رو از روی میز برداشت.
-منم میرم.
ناخواسته پوزخند زدم.
-اگر جایی برای موندن داری لطف کن برادرتو هم ببر.
لبش رو گاز گرفت و سر به علامت نه تکون داد.
-فعلا نمیتونم. اونجا ...فقط اونجا جای جانگ کوک نیست.
بی حوصله سر تکون دادم. دلم رو برای چی صابون می زدم؟
بالاخره تنها شدم! خیلی زود به سمت اتاقم حرکت کردم و روی تختم دراز کشیدم. قرص خوابم دیشب تموم شده بود ولی احتمال دادم امروز به خاطر خستگی زیاد نیازی بهشون نباشه. در هر صورت غلت می زدم و فکر می کردم و خاطراتم رو از روزی که یادم بود به خاطر می آوردم. هی سعی می کردم تصور کنم اگر یکی از کار ها رو در گذشته انجام نمی دادم در آینده چه اتفاقاتی میوفتاد یا چه اتفاقاتی دیگه نمی افتاد! این فکر و خیال ها این قدر تکرار می شدن تا سرم رو به درد می آوردن و من رو به مرز جنون می کشوندن! برای همین شدیدا به اون قرص های مزخرف نیاز داشتم. نیاز داشتم که صدای مغز پر حرفم رو خفه کنم. حداقل موقع خواب! کم کم داشتم توی رویای خوابم غرق می شدم که زنگ در به صدا اومد. فحش بلندی دادم و از جا بلند شدم.
ESTÁS LEYENDO
BARCODE [VKOOK/YOONMIN]
Fanfic๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Bᴀʀᴄᴏᴅᴇ 」 • بارکد ~ Complete • کاپلی° ویکوک - یونمین • ژانر : عاشقانه | روزمره | نقد اجتماعی | انگست ❥•↿#Sevil 💜 #بارکد -•ᴛᴇᴀѕᴇʀ~ یک نفر پشت میله های زندان/ پدری که مرده بود. یک نفر زیر دود و سیگار / خواهری که رفته بود. مرگ هم به سراغ...