part 42فصل سوم:آخرین سیگار...خاص ترینشونه

3.3K 510 167
                                    

"جانگ کوک"



-اینجا جای جدید رییسه؟


به ویلای بزرگی که جلوش ایستاده بودیم خیره شده بودم. دستش رو روی شونم گذاشت و بدون اینکه جوابمو بده با چشمای نگرانش لب زد:


-من حتی نمیدونم قراره برای اون عوضی چیکار کنیم! اگر باز بخواد کاری باهات داشته باشه...


لبش رو گاز گرفت و به در ویلا تکیه داد .توی اینجور مواقع باید چیکار کنم؟... بی توجه به آشوبی که درونم وجود داشت لبخند ساختگی ای زدم.در هر صورت اون توی این موقعیت نگران من بود...


-بیخیال ته! بجای فکرو خیال کافیه داخل بشیم و بفهمیم چی در انتظارمونه.


نگاه عمیقش رو توی چشمام دوخت. جلوی پلک زدنم رو گرفتم تا بتونم توی بازی خیره شدن برنده شم! لبی کج کرد و بالاخره زنگ کنار در رو فشار داد.


ویلا عظیم و با شکوه بود ولی تموم در و دیوارش با خزه ها و ریسه های خشکیده پر شده بود و نمای ساختمون رو نابود کرده بود. با دیدن ساموئل از دور ایستادم تا تهیونگ ازم جلوتر بیوفته.


رییس با پیپ بزرگی روی میزی که توی بالکن حیاط گذاشته بود نشسته و با چشماش دنبالمون میکرد.


-بالاخره! اوه...کی با جانگ کوک عزیزم همچین کاری رو کرده؟


به کبودی های روی صورتم اشاره کرد .کنار تهیونگ روی صندلی نشستم. بدون اینکه منتظر جوابم باشه سوال بعدی رو پرسید:


-خوب با سرنگ حال کردی؟


اخم کردم :


-فکر نمیکردم صد میلیون می ارزه!


ساموئل شیشه ی مشروب رو جلوی رییس گذاشت و رفت.


-می ارزه...حداقل به داشتن شما دوتا می ارزید!


مشتای سفت شده ی تهیونگ که روی شلوارش بود رو دیدم. با لحن درمونده ای گفتم:


-بیخیالمون شو رییس! خواهش میکنم...


بی حوصله لیوانش رو پر کرد و دود پیپ بد بوش رو به طرف صورتم هدایت کرد.


-هندیش نکن دیگه...برای تهیونگ که برنامه هامو ریختم! تو هم...تو هم فقط میخوام زیر دستم باشی.


قهقهه ی بلندش ترس عجیبی به دلم انداخت.


-یک برده! یک بنده!


نگاهم دوباره به دستای تهیونگ رفت. آروم دستم رو از زیر میز روی مشتش گذاشتم .


-شایدم بتونم بهتون لطف کنم...یک کاری برام بکن و در عرض چند ساعت بیخیال دوتاتون میشم! چطوره؟


با چشمای گشاد شده بهش نگاه کردم. واقعا همچین راهیم وجود داشت؟ به جلو خم شدم.


-چی؟چه کاری؟

BARCODE [VKOOK/YOONMIN]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora