"شوگا"
قبل از اینکه شلوار جینم رو بپوشم دوباره با بانداژ زخم سطحی ولی دردناکی که بر اثر رد شدن گلوله از جوار پام بوجود اومده بود رو بستم. سریع تنها پالتوی گرمی که طی این چند سال داشتم رو پوشیدم و از اتاق خارج شدم. جیمین کنار جانگ کوک نشسته بود. داشت همراهش سوپ جلبکی که مایا به مناسبت تولد جین درست کرده بود رو میخورد. با دیدن من سریع سوپ رو سر کشید و بلند شد.
زمزمه کردم :
-بریم؟
سر تکون داد و کاپشنش رو از کنار کاناپه برداشت. قبل از باز کردن در، زنگ در به صدا درومد. سریع بازش کردم. پسر جوونی با لباس های تماما مشکی و کلاه کپ و ماسک جلوی در ظاهر شد. پاکت سفید رنگی رو به دستم داد.
-رییس گفت این مال جانگ کوکه!
قبل از اینکه سوار موتور ارزون قیمتش بشه برگشت.
-و اینکه کیم تهیونگ فعلا خونه نمیاد!
با تعجب بهش نگاه کردم . با شنیدن صدای جانگ کوک از کنارم متوجهش شدم.
-یعنی چی نمیاد؟ باهاش چیکار کردین؟
پسر بی توجه به ما هدفونش رو روی گوشاش گذاشت و در عرض چند ثانیه از جلوی خونه غیبش زد.
جانگ کوک با دستی که چند روزی بود میلرزید پاکت رو از دستم کشید و بازش کرد.
جیمین کنجکاو به پاکت خیره شده بود.
با دیدن شیشه ی پر شده از مایع کدر سفید رنگ پوزخند زدم.
-جیمین زود باش!
جیمین ناراحت به اون پسر گیج خیره شده بود. انگار اون هم میفهمید که این ماده چیه...بی حوصله سوار موتورم شدم و بعد از اینکه جیمین تنها کلاه ایمنی ای که برای موتور داشتم سرش کرد حرکت کردم.
دوباره توی همون کلاب کوچیکی بودیم که جیمین هیچ خاطر خوشی ازش نداشت؛ ولی اصرار داشت دوباره برای معامله ی مواد جدید باهام بیاد. طبق چیزی که از رفتاراش فهمیده بودم چیزی از سانگ ایل یا خواهرش مینهی به یاد نداشت! نگاه کلی ای به سالن انداختم. خبری از اون هیون موی سگ صفت نبود! با خیال راحت روی صندلی بار نشستم و یک آبجوی ساده سفارش دادم. جیمین با لبای غنچه شده منتظر بود که برای اون هم چیزی سفارش بدم ولی فقط نیشخندی زدم و منتظر ساموئل و رییس شدم.
-نمیشه منم بخورم؟
یک "نه" قاطع گفتم که باعث شد روی صندلی وا بره. همون یکباری که مست شده بود بس بود! احمق داشت خودش رو به خاطر من به کشتن می داد...
بعد از بیست دقیقه با دیدن دراگون که به طرف میز وی آی پی خود می رفت بازوی جیمین رو گرفتم.
YOU ARE READING
BARCODE [VKOOK/YOONMIN]
Fanfiction๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Bᴀʀᴄᴏᴅᴇ 」 • بارکد ~ Complete • کاپلی° ویکوک - یونمین • ژانر : عاشقانه | روزمره | نقد اجتماعی | انگست ❥•↿#Sevil 💜 #بارکد -•ᴛᴇᴀѕᴇʀ~ یک نفر پشت میله های زندان/ پدری که مرده بود. یک نفر زیر دود و سیگار / خواهری که رفته بود. مرگ هم به سراغ...