"جانگ کوک"وقتی چشمام رو باز کردم روی تخت تنها بودم. تهیونگ نبود. با فکر اینکه دوباره پیش رییس رفته ترس به دلم افتاد. از لای پتو بیرون اومدم. پامو روی زمین یخ زده گذاشتم و به طرف سالن دویدم.
-تهیونگ؟
با صدای هومی که از تو آشپزخونه اومد نفس راحتی کشیدم.نزدیکش شدم.
-چیه؟
داشت نیمرو درست میکرد.
-فکر کردم نیستی.
بیخیال زمزمه کرد:
-دارم میرم.
از ته دل نالیدم:
-نرو!
انگار که محل خالی کردن عصبانیتش رو پیدا کرده باشه بهم پرید:
-با این دستای کوفتیت چیکار کنم پس؟ قیافتو نگاه کردی؟
شوکه قدمی عقب رفتم و به دستام نگاه کردم. منظورش لرزش خفیفشون بود؟ زمزمه کردم:
- ترک میکنم.
دهن کجی ای کرد. نمیدونستم میتونم یا نه! فقط نمیخواستم دوباره پای تهیونگ به اون جهنم باز بشه. تهیونگ هیچی نمیگفت ولی هر دفعه شکسته تر میشد.
-دیگه حالم از شنیدن این حرفا بهم میخوره!
عصبی ماهیتابه رو روی گاز ول کرد و به طرف اتاق رفت. از دیشب رفتارش باهام خیلی تغییر کرده بود. مشخص بود فشار زیادی روشه. قبل از اینکه دنبالش برم صدای زنگ در باعث شد تغییر مسیر بدم.
-کوکی!
جیوو با صورت رنگ پریده خودش رو توی بغلم انداخت. با تعجب زمزمه کردم:
-چی شده نونا؟
بینیشو چند بار بالا کشید و ازم جدا شد. شبیه سرما خورده ها شده بود.
-شیشه هایی که نامجون از کیف اصلی کش رفته بود اینجاست. مگه نه؟
چند لحظه طول کشید تا بفهمم منظورش چیه.
-ندارین؟ تموم شده؟ دیدم چند تا بسته رو از توی کیف درآورد و گذاشت روی میز.
سرم رو به علامت نه تکون دادم.
-خودت زدی؟
با اخم ناگهانی ای که روی صورتش نشست ترسیدم و عقب رفتم. اون چه مرگش شده بود.
-نه من برنداشتم. چیزی ندیدم.
چند ثانیه با شک نگاهم کرد و بعد تغییر چهره داد و با لبخند ساختگی زمزمه کرد:
-میتونی یکم به نونا پول قرض بدی؟
هیچی نداشتم. یک هفته ای بود که هیچی نداشتم. باید یکم از جیمین میگرفتم؟
YOU ARE READING
BARCODE [VKOOK/YOONMIN]
Fanfiction๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Bᴀʀᴄᴏᴅᴇ 」 • بارکد ~ Complete • کاپلی° ویکوک - یونمین • ژانر : عاشقانه | روزمره | نقد اجتماعی | انگست ❥•↿#Sevil 💜 #بارکد -•ᴛᴇᴀѕᴇʀ~ یک نفر پشت میله های زندان/ پدری که مرده بود. یک نفر زیر دود و سیگار / خواهری که رفته بود. مرگ هم به سراغ...