بعضی دردها هیچوقت کاملا خوب نمیشن…
شاید بهتر شن ولی از بین نمیرن…
انگار ردشون برای همیشه درد داره…
بعضی دردا
مثله درد زخم روحت…
مثله درد زخم دلت…
اونا یه جایی اون انتها همیشه درد دارن…
《 به این باور رسیده ام که چیزی را نمیتوانی جبران کنی و دوباره درست بگذاری اش سرجایش. حفره های زندگی ات همیشگی هستند. تو باید در اطرافش رشد کنی؛مثل ریشه های درخت که از اطراف سیمان بیرون می زنند؛ باید خودت را از لا به لای شیارها بیرون بکشی.》
دختری در قطار ( پائولا هاوکینز)
_________________________
جیمین :
به ساختمون رو به روم نگاه کردم…
آرم sky fall بزرگی روی دیوار شیشه ایی طبقه های بالایی طراحی شده بود…
نفس عمیقی کشیدم و وارد ساختمون شدم…
یکی از دوستای تمین می خواست اون رو به عنوان منشی نیمه وقت به اینجا معرفی کنه اما تمین تصمیم گرفت منو به جای خودش معرفی کنه …
اون حتی با دوستش صحبت کرده بود تا حقوق سه ماهم رو جلوتر بگیرم تا بتونم پول سونگ پیول پس بدم و از اون جهنم خلاص شم…
و من بخاطر دردسر بودنم و داشتن دوستای مهربونی مثله هوسوک و تمین شرمنده بودم…
سوار آسانسور شدم و دکمه ی طبقه ی 10 رو فشار دادم…
تو آیینه به خودم نگاه کردم…
صورتم هنوز رنگ پریده بود و ژاکت مشکیم این رنگ پریدگی رو واضح تر می کرد…
ناخودآگاه نگاهم به سمته کبودیه محو پایین گردنم افتاد…
تمام اون خاطرات لنتی برای چندمین بار تو این سه روز به ذهنم هجوم اوردن…
نه ...حالم نباید بد می شد…نباید این مصاحبه رو از دست می دادم…
به دیوار آسانسور تکیه دادم و سرم و به عقب خم کردم و چشمامو بستم…
دستای عرق کردم و گره کردم و سعی کردم نفس عمیق بکشم…
با متوقف شدن آسانسور تو یکی از طبقه ها و ورود چند نفر سعی کردم خودمو جمع و جور کنم…
بوی عطر تیز و گرون قیمت اون چند نفر با هم قاطی شده بود و سوزش قفسه ی سینه ام رو بیشتر کرد…
سعی کردم نفس عمیق بکشم تا دردم کمتر بشه و جلوی سرفه کردنم رو بگیرم...
نیاز نبود همه متوجه وضعیت رقت انگیزم بشن…

CZYTASZ
moon in the galaxy { Completed }
Fanfictionنام : moon in the galaxy (ماه در کهکشان) کاپل: کوکمین ، تهجین ژانر: رومنس ، درام، انگست،هپی اند ، +18 نویسنده : mind writer ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ اولین باری که دیدمت فکر می کردم یه پسر لوس و مغرور و پولداری... با ابرو های بالا رفته نگاهش کردم که...