گفتی سرنوشت نوشته شده…
گفتی من و تو تقدیر هم نیستیم…
گفتم برای تو ،
من تمام سرنوشت رو از نو می نویسم
تا تو رو سهم خودم کنم…___________________________
جیمین:
"سلام…
مطمئن نیستم که تو همون پارک سه یونی هستی که دنبالشم اما اگه همون سه یون باشی ، شاید در مورد مادرت کنجکاو باشی.
اگه اینطور با شماره ی زیر تماس بگیر…"
نامه رو تا کردم و تو کوله ام پرت کردم...
نمی دونم این چندمین باری بود که می خوندمش…
با اینکه به سه یون گفته بودم این نامه تقلبیه ممکنه یکی خواسته باهاش شوخی کنی یا اذیتش کنه اما خودم هنوز نگهش داشته بودم…
با اینکه خود سه یون گفته بود با شماره تماس گرفته و خاموش بوده اما واسه ی اطمینانش دوباره تماس گرفتم و خاموش بود…
حتی آدرس روی نامه رو هم نشونش دادم و بهش گفتم که هیچ آدرس دقیقی جز شهر نوشته نشده و بهش اطمینان دادم به این چیزا توجه نکنه و روی کارش تمرکز کنه…
اما نمی دونم چرا بازم این نامه رو می خوندم…
فکر کنم حالا معنی چهره ی ناامید سه یون بعد از اینکه بهش گفتم نامه تقلبیه رو میفهمیدم…
شاید منم ته دلم امیدی به واقعی بودنش داشتم…
اونقدر که بارها بعد از رفتن سه یون تماس گرفتم و هر بار همون جمله ی اپراتور رو شنیدم…
چشمامو بستم و سرم رو روی کانتر گذاشتم…
باید نامه رو دور می انداختم…
خاطرات بچگیم ، چیزی نبود که بخوام بیادش بیارم…
با حس لب هایی روی گردنم سرم رو بلند کردم…
خم شد و دستاش رو دور شونم حلقه کرد…
+عصر بخیر عزیزم…
با لبخند گفت و من متعجب بهش خیره شدم…
الان باید سر کار می بود…
+یه مرخصی کوچولو گرفتم تا بریم خرید...مدتی میشه باهم نرفتیم نه؟
بی اراده لبخند زدم…
اون همیشه هست تا باعث لبخندم بشه…
همیشه هست تا بهم آرامش بده…
همیشه هست تا بخوام همه چیز رو فراموش کنم و فقط به اون خیره بشم…
بدون اینکه خودشم متوجه بشه…
+خب...مثل اینکه خیلی خوشحال نشدی...باشه من میرم…
آه ساختگی کشید…
![](https://img.wattpad.com/cover/170678242-288-k510564.jpg)
ŞİMDİ OKUDUĞUN
moon in the galaxy { Completed }
Hayran Kurguنام : moon in the galaxy (ماه در کهکشان) کاپل: کوکمین ، تهجین ژانر: رومنس ، درام، انگست،هپی اند ، +18 نویسنده : mind writer ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ اولین باری که دیدمت فکر می کردم یه پسر لوس و مغرور و پولداری... با ابرو های بالا رفته نگاهش کردم که...