8. 🐦

700 198 33
                                    

فصل هشتم – لوهان

از دید تهیونگ

آروم گفتم:" من فرار نمی کنم! " توی ذهنم ادامه دادم فرار میکنم؟

لحنش کمی دلخور بود اما آروم گفت:" باشه، حالا هرچی... بهرحال الان نمیتونی برای هیچ کلاسی ثبت نام کنی. " بعد نگاهی به اطراف کرد:" با من میای قدم بزنی؟ نمیتونم فقط اینجا بایستم. من باید به کمپرها کمک کنم اما داشتن یه همراه باعث میشه که زودتر تموم بشه."

سعی کردم استرسم مخفی کنم و گفتم :" باشه..."نمی خواستم فکر کنه که بیش از خجالتی ام یا بدتر شک کنه و سوال پیچم کنه یا همچین چیزی.

همونطور که داشتیم قدم می زدیم پرسید:" چه کلاسهایی تا حالا برداشتی؟"

" خوانندگی و بازیگری و گیتار با میتا..."

حرفم قطع کرد:" کلاس گیتار گرفتی؟ پس توی کلاس منی! خب دیگه؟"

" آره...آه...کلاس قایقرانی با الکس و یه چیزی با نینا درام که واقعا نمیدونم چی بود اصلا..."

خندید:" نمیدونی که چه کلاسی گرفتی؟ واقعا من سورپرایز می کنی!"

توی قلبم خوشحال شدم.

فکر کردم "شاید همینطوری جلب توجهش بد نباشه..."

اما فکرای شیرین کردن تموم کردم. باید تمام سعی می کردم که بهش وابسته نشم. نه تا اون موقعی که مطمئن بشم اون مال منه و من رو میخواد. نمی خواستم دست ازش بردارم، ضعیف نبودم اما نمی تونستم تحمل کنم که کسی دوست داشته باشم که من به عنوان یه دوستی که بهش کمک میکنه می بینه...

یکم زیر سایه ی یه درخت ایستادیم و موضوع عوض کردم :" پارکور از دست دادم. من واقعا می خواستم که توی دو هفته اول اون کلاس داشته باشم." اما قبل از اینکه اون جوابی بده یکی کنار گوشم پچ پچ کرد:" تو اون کلاسُ داری بِیبی!"

تقریبا سکته کردم، داد کشیدم و به جونگ گوک چسبیدم...

اون بکهیون لعنتی بود که من برای بار 10000000 ام توی زندگی دوتامون می ترسوند! دستام از دور جونگ گوک که ریز ریز می خندید باز کردم، توی اون لحظات می تونستم با دستای خودم بکشمش که باعث شده بود مثل دخترای ترسو بنظر برسم.

غر زدم:" بکهیون!"

اما بکهیون با بی اعتنا شروع کرد:" تو فقط چیزی که آرزو کردی و گرفتی! اینجوری ازم تشکر می کنی؟ من برای پارکور اسمت نوشتم."

" تو نوشتی ؟"

تایید کرد و بی خیال اضافه کرد:" و یه سری چیزای دیگه..."

نه! اینکه بکهیون من و با خودش برای چیزی ثبت نام کنه خوب تموم نمیشد!

پرسیدم :" دیگه چی؟؟" و با حالت مشکوکی پیرهن نخی اما آستین بلندش رو از زیر چشمم گذرندم. الان که بیشتر فکرشو می کردم ندیده بودم تیشرت بپوشه.

20 Ways To Die In SummerWhere stories live. Discover now