16. 🐍

695 164 117
                                    

فصل شانزدهم – بازیگر

از دید تهیونگ

وقتی وارد کلاس شدیم همه به سمت ما برگشتن و ما بدون گفتن کلمه ای به سمت میزمون رفتیم و باید اعتراف کنم که... تک تک افراد اونجا از نظر هنری کمی دیوونه بودن!

این همون کلاسی بود که ما با لیدر اصلی کمپ کیم نامجون داشتم. ساخت مجسمه از وسایل دور ریختی یا چنین چیزی!

بکهیون یه سری وسائل از توی سبدهایی که اونجا بود برداشت و ازم خواست تا براش یکم چسب بیارم. وقتی داشتم می رفتم تا چسب بیارم به میز های بقیه هم نگاهی انداختم. سرگرم کننده بود که چطوری اونا با کنار هم گذاشتن وسائل غیرقابل استفاده چیزای جالبی درست می کردن. متاسف بودم که تقریبا جلسه اول از دست دادم.

خب، من هم به اندازه خودم به کارهای هنری عجیب علاقه داشتم اما کسانی که توی اون کلاس بودن به معنی متفاوتی عجیب بودن. البته نه به بدی بکهیون اما می تونستم قسم بخورم که دیر یا زود مثل اون می شدن... و با این فکر، نمی تونستم تصور کنم که بکهیون آخرش چی میشه!

وقتی با چسب برگشتم بکهیون چندتا پارچه رو برش زده بود و داشت یه چوب به دو قسمت می شکست.

پرسیدم:" کمک میخوای؟"

فقط گفت:" آبی و سبز." و روی زاویه ی گذاشتن تیکه چوبش تمرکز کرد.

" چی؟"

تکرار کرد:" آبی و سبز و از روی میز رنگ ها بهم بده!"

رفتم اونجا اما ظرف رنگ سبز خالی بود. با رنگ آبی برگشتم:" ظرف رنگ سبز خالی بود."

همه، همزمان و با تعجب به سمت من برگشتن و بکهیون بنظر شرمنده می رسید. سرش پایین گرفت و من به سمت میز رنگ ها هل داد:" ما اینجا زرد داریم، حتما چشمت از روش رد شده..."

و متوجه منظورش شدم. ظاهرا کسانی که این کلاس رو می گرفتم تو سطح بالاتری از هنر ابتدایی قرار داشتن و یادشون نمی رفت وقتی رنگ سبز تموم میشه، میتونن از ترکیب زرد و آبی اون رو بسازن.

بنظر می رسید حالش یجورایی خوب نیست پس سعی کردم کمتر خجالت زدش کنم. بعد از اینکه رنگ ها رو با هم مخلوط کردم به سمت میزمون برگشتم اما قبل از اینکه بتونه ازش استفاده کنه نامجون دست هاش رو بهم کوبید:" کلاس تمومه. وسائلتون توی کمدتون بزارین... اگر هم چیزی ناقص مونده بذاریدش دور پنجره ها تا هفته ی دیگه ادامه ش بدیم."

بعد شروع به حرکت بین میزها کرد و به هرکسی چیزی در مورد کارشون می گفت. وقتی به میز ما رسید فقط کوتاه بهمون نگاه کرد و رد شد.

آرزو کردم که یه چیزی می گفت. حتی اگه می گفت کارمون چرند شده بهتر از چیزی نگفتن بود. من در واقع اونقدر برام مهم نبود اما می دونستم بکهیون از نادیده گرفته شدن متنفره. بهش نگاه کردم. گونه هاش از عصبانیت سرخ شده بود اما سعی می کرد آروم باشه.

20 Ways To Die In SummerWhere stories live. Discover now