همه ش 2 رای مونده بود دیگه اپ کردم. شرط بعدی 75 رای
فصل بیست و یکم – Tear
از دید تهیونگ
جملات جونگ کوک از یادم بیرون نمی رفت. اون من بوسیده بود و من نمی تونستم حسش فراموش کنم. می دونستم که اونم حسش کرده.
یعنی وقتی داشت می گفت " من دوستت داشتم... هنوزم دارم..." جدی بود؟ یا فقط بخاطر اینکه احساس گناه می کرد اون حرف هارو زده بود؟
خیلی خوب بود که فردام خالی بود. فقط می خواستم یه جای آروم پیدا کنم و ریلکس کنم. شاید حتی سعی می کردم یه آهنگ بنویسم. باید اعتراف کنم ملودی رو بیاد داشتم اما آهنگی که بکهیون با نامجون تنظیم کرده بودن کاملا هیپنوتیزم کرده بود.
فکر کردن به بکهیون باعث شد که به این فکر کنم که چه اتفاقی برای بکهیون و چانیول پیش میاد. بکهیون گاهی توی بخشیدن آدم ها لجوج بود. نینا بهتر درک می کرد و ییشنگ هم از اول مخالفتش رو با این قضیه نشون داده بود.
بخاطر این موضوع از همشون ناراحت بودم اما نمی خواستم مشکلات من باعث بشه توی روابط شون مشکل به بخوردن.
-
صدای زنگ صبحگاه رو شنیدم اما انتخابم این بود که چشمام باز نکنم. خیلی خوب بود که هم اتاقی لوهان و یا کس دیگه ای -بکهیون- هم مزاحمم نشد. وقتی بالاخره تصمیم گرفتم که از تخت بیرون بیام ساعت 11:30 دقیقه بود. کسی توی اتاق نبود.
برخلاف من، بنظر می رسید اون ها امروز کلاس داشتن. یه دوش گرفتم اما هنوز احساس بی حسی و کرختی می کردم. قلبم مثل یه تیکه سنگ شده بود. اتفاقات شب قبل بیش از حد توانم بود و حتی قدم برداشتن هام رو حس نمی کردم.
هیچ وقت فکر نمی کردم که چیزی بتونه انقدر بهم آسیب بزنه. یعنی، شاید فکر می کردم که ناراحت بشم، اما الان بیشتر بحث کِنِف شدن داشتم.
این درست نبود که بشینم و غصه بخورم. بهرحال اینطوری نبود که من واقعا شکست عشقی خورده باشم، آره فردی که فکر می کردم دوستم داره و داشتم بهش علاقه مند میشدم جلوی حداقل5-6 نفر طوری رفتار کرده بود که انگار من خودم رو آویزونش کردم اما ... خب می شد به زندگی ادامه داد. من فقط بدجوری ضایع شده بودم پس لباسام عوض کردم تا برم بیرون اما قبلش به بکهیون زنگ زدم تا ببینم جایی برام پیدا کرده که فردا شب بمونم یا نه.
فورا جواب داد:" هی بالاخره بیدار شدی، هاه؟"
خوشحال بودم که نپرسید حالم چطوره:" آره... خواستم ببینم فکری برای... "
حرفم قطع کرد:" اوهوم... "
"و ... "
"با نامجون حرف زدم و اون گفت که تغییر دادن اتاقت توی این زمان دیگه غیر ممکنه... اما... گفت که اگه یه کاری براش انجام بدیم و خوب تمومش کنیم، عوض پاداشش یکی از اون خونه درختی هارو بهمون می ده اما باید بگم که که اون خونه درختیا شخصی ان و احتمالا باید تنها توش بمونی..."
YOU ARE READING
20 Ways To Die In Summer
Teen Fictionچند نکته رو قبل از خوندن بدونید. 1.این داستان برای کسانی که سابقه ی مشکلات روحی، افسردگی، اختلال خوردن و ... دارن اصلا مناسب نیست. 2. داستان سال ها قبل نوشته شده و از پروفایل واتپد دوستم با اسم دیگه ای یه مدت گذاشته شده الان فقط در حال ویرایش شدنه و...