6. 🎊

792 211 41
                                    

فصل ششم – A Boyfriend

از دید تهیونگ

با یه صدای خیلی بلند موسیقی که از بلندگوهای کمپ پخش میشد از خواب پریدم. ساعت 6:30 ِ لعنتیِ صبح بود!

الکس و نینا هم با ترس از خواب پریدن و من با یادآوری حرف دیشب چانیول در مورد روش های عجیب نامجون برای بیدار کردن کمپر ها براشون گفتم که همه چیز تحت کنترله.

آهنگ Jesus of suburbia از Green Day در حال پخش بود و خب ظاهرا سرپرست کمپ مون سلیقه ی خوبی تو انتخاب موسیقی داشت که باعث میشد اونقدر زود بیدار شدن رو کمتر عذاب آور کنه.

بعد از یکی دو دقیقه صداها تموم شد و صدا اونقدری بلند بود که می تونستم قسم بخورم که همه کمپ بیدار بودن. بالاخره برای خوابیدن که به کمپ جنگلی نیومده بودیم و شاید این ناگهانی بیدار شدن بلند شدن رو راحت تر می کرد.

نینا به اندازه کافی سریع بود که اولین نفر وارد حموم بشه. من هم آروم آورم وسائلم آماده کردم و وقتی مشغول برداشتن لباسام بودم متوجه شدم که چیزی اطرافم کم شده!

بکهیون!

به اطراف چرخیدم تا ببینم گوشه و کنار غیر معمولی از اتاق نخوابیده باشه اما نبود.

اول صبحی کدوم جهنمی رفته بود؟!

فقط امیدوار بودم کمپ آتیش نکشیده باشه... و بعد از اینکه در موردش به خواهرم که تازه بیرون اومده بود گفتم وارد حموم شدم.

بعد از حموم سه تامون، من - نینا و الکس برای صبحانه به سمت غذاخوری رفتیم.

هرچند بکهیون همیشه در حال کرم ریختنه و خطر اینکه آدم رو ضایع کنه به دنبال داره و گاهی -مثل دیشب- کاری میکنه که حس کنم میخوام خفش کنم اما الان واقعا می خواستم که اون، بجای الکس پیشم بود.

چیزی نمونده بود وارد رستوران بشیم که کمی جلوتر جونگ گوک دیدم که داشت به پسری که سردرگم بود کمک می کرد مسیرش پیدا کنه و همزمان درحال خوردن هم بود.

بی فکر، فقط با خوشحالی صداش زدم:"هی جونگ گوک!"اما وقتی اون بهمون نگاه کرد قبل از هر عکس العملی چشماش به الکس افتاد و لبخندش محو شد.

همون لحظه الکس فریاد زد:"کــوکی!!"و تقریبا به طرفش دوید:" عزیزم! امیدوار بودم اینجا ببینمت." بعد دستاش باز کرد و محکم بغلش کرد جوری که جونگ گوک به سختی تونست بگه:" آم... سلام!"

با دیدن این صحنه واقعا حس بد عجیبی بهم دست داد. فکر کردم اون دوتا باهم... نــه!! آخه چرا باید با هم می بودن اما خب، نه اینکه این مطلب به من ربطی داشته باشه.

برای اینکه مجبور نشم دیدار عاشقانه ی احتمالی شون رو ببینم سرم رو چرخوندم اما فکری، مغزم رو سرد می کرد. واقعا من توجهم به جونگ گوک جلب شده بود؟ فکر نکنم. احتمالا فقط یه سردرگمی زودگذر بود. بهرحال اون پسر جذابی بود و نمی شد توجه کسی بهش جلب نشه.

20 Ways To Die In Summerحيث تعيش القصص. اكتشف الآن