دستمال کاغذی دم دست بذارید اگه احساساتی هستید
شرط رای : 55 عدد!فصل نوزدهم – Break
از دید ته هیونگ
وقتی رسیدیم، همه به غیر از ییشینگ اونجا بودن و داشتن آماده می شدن.
جیمین (که می دونستم مربی باله س) و جونگده که متوجه حضور من شدن برام دست تکون دادن.
چانیول هم در حالی که صاف تر می نشست تا بک صورتش رو نبینه، لبخند زد و بدون صدا با تکون دادن لباش گفت:" اون قبول کرد بریم قرار!"
انگشت های شصتم رو به نشونه " موفق باشی " براش بالا گرفتم و روی نیمکت کنار بکهیون نشستم.
ییشینگ هم با عجله به جمع ملحق شد و گیتار به دست سعی کرد بپرسه چه آهنگی رو قراره بخونن.
نینا هم که همراهش بود اومد کنار ما نشست و درحالی که چشم هاش رو روی پسر ها نگه داشته بود شروع کرد:" ییشینگ ازم خواسته که بعد از تموم شدن کمپ باهم خونه بگیریم! "
ییشینگ پسر خوبی بود. اگه نینا می تونست با هاش شاد باشه پس من هم خوشحال بودم. با خوشحالی گفتم " واقعا؟ واوووه! عالیه! " و بعد شروع به اذیت کردن بکهیون کردم:" تو چی؟ امروز با یه پسر جدید دیدمت."
بکهیون شونه ای بالا انداخت:" منظورت سهونه؟ اوه اون پسر خوبیه و خوش قیافس و فکر کنم از من خوشش بیاد، من هم ازش بدم نمیاد... "
نینا حرفش قطع کرد:" چانیول چی؟ اون همه ش در مورد تو حرف میزنه، می دونی چقدر سخته که یه پسر مثل اون پیدا کنی که دوست داشته باشه؟ تمام دخترای کمپ اون میخوان اون وقت تو ..."
" ریلکس! من فقط گفتم ما از همدیگه خوش مون میاد، نه چیز بیشتری!"
من شروع کردم:" پس داری می گی بین تو و چانیول چیز بیشتری هست؟"
طفره رفت:" دارم باهاش می رم سر قرار تا ببینم چی پیش میاد. تو جونگ کوک چی؟ چانیول گفت که اون هر شب می برتت بیرون... "
"آره، اما چیز جدی ای نبوده. هنوز نه اما مطمئنم که اون ازم خوشش میاد و منم همینطور." اما قبل از اینکه بکهیون نظر خودش رو بهم بگه، اجرا شروع شد.
یه آهنگ به اسم "Play Boy" خوندن که همه دوسش داشتن اما بنظرم برای یه آهنگ دم غروبی زیادی... تو حس کشنده بود... و باعث میشد آدم به چیزهایی فکر کنه که شاید خیلی مناسب نباشن.
بعد از تموم شدن آهنگ، با گرفتن بطری های نوشیدنی مون کمی دور آتیش نشستیم و به قصه های ترسناک دور آتیشی گوش دادیم تا اینکه اونجا نشستن زیادی برای بکهیون کسل کننده شد چون پیشنهاد داد بریم بار.
از اونجا که خاطرات نسبتا خوبی از دیشب داشتیم همه، حتی نینا هم موافقت کردن.
توی راه جونگ کوک تقربیا در حال غرق شدن توی گوشیش بود و بنظر می اومد هنوز هم قصد شروع کردن اون توضیحات رو نداره نمی خواستم رو تحت فشار بذارمش... اما حس درونم می گفت این احتمالا باید نوعی اعتراف به علاقه باشه که اینقدر بیانش براش سخته؟! و با این فکر نیشخند روی لبم کشیده تر میشد.
YOU ARE READING
20 Ways To Die In Summer
Teen Fictionچند نکته رو قبل از خوندن بدونید. 1.این داستان برای کسانی که سابقه ی مشکلات روحی، افسردگی، اختلال خوردن و ... دارن اصلا مناسب نیست. 2. داستان سال ها قبل نوشته شده و از پروفایل واتپد دوستم با اسم دیگه ای یه مدت گذاشته شده الان فقط در حال ویرایش شدنه و...