☄My Other HalF☄
☄By:Scarlet☄
☄Main cupel:HunHan/ ChanBeak☄
قسمت شیشم_ نیمه ی دیگر من
هر دو شون باهم کنار در حمام ایستادن و نگاهی بهم انداختن بعد بازهم هر دو پشت چشمی واسه هم نازک کردن و دستشونو بردن سمت دستیگره . بک اخم ناجوری کرد و طلبکارانه دست به کمر شد
_ کجا ؟؟
چان نگاه بی تفاوتی بهش انداخت و با چشم به حمام اشاره کرد
_ مگه نمیبینی دارم میرم حموم
بکهیون پوزخندی تحویلش داد
_ خودم کور نیستم دارم میبینم ولی اول من اومدم
_ نخیر من زودتر اومدم
_ نه خیر من
_ میگم من
چانیول دستشو مشت کرد برد پشت سرش
_ سنگ ، کاغذ، قیچی
دستشو آورد پایین بکهیون هم همزمان با اون دستش رو جلو آورد هر دو با هم مشت کرده بودن یعنی سنگ و مساوی ، دوباره دستاشونو بردن بالا که یه بار دیگه بازی رو انجام بدن ولی دوتا پس گردنی محکم نوش جان کردن . هر دو با تعجب برگشتن سمت کریس که دست به سینه با یه نگاه عاقل اندر سفیه نظاره گر اون دوتا بود .
کریس هوفی کشید جلو رفت در حمام رو باز کرد بعد پشت یقه ی هر دو رو گرفت
_ مشکلات خودمون کمه حالا سوهوی بیچاره باید حرص قهر بودن شما دوتا با هم رو هم بخوره . گمشید جفتتون با هم برید داخل . به نفعتونه که زودتر مشکلتون رو حل کنید وگرنه جفتتون رو توی انباری یک در یک حیاط پشتی اونقدر زندانی میکنم که به غلط کردن بیافتین
تقریبا تو صورت هر دوشون با داد حرفاشو زد و پرتشون کرد داخل در رو هم بست. انگار کریس واقعا جدی بود هر دو آب دهانشونو قورت دادن یه وقتایی کریس خیلی عصبانی میشد . هر دو داشتن به این فکر میکردن که جدیدا هم انگار زیادی روی سوهو حساس شده . چان دستی توموهاش کشید و لباسشو در آورد . بک متعجب برگشت سمتش
_ هووووی داری چیکار میکنی ؟؟
چان بیشعوری زیر لب گفت قبلنا بک اینقدر بی ادب نبود همونطور که شلوارش رو در میاورد پوزخندی زد
_ نمیبینی دارم لباسامو در میارم توقع نداری که با لباس زیر دوش بایستم
بک چشماشو با عصبانیت رو هم فشرد
_ شما خیلی خیلی غلط میکنی . من اول دوش میگیرم
چان نگاهی به سر تا پای بک انداخت و لبخند خبیثانه ای زد
_ ولی من زودتر لخت شدم
بک اول به اون بعد به دوش نگاه کرد و شیرجه رفت سمت دوش چان که دستشو خونده بود همزمان با اون حرکت کرد بک دستاشو روی شیر آب گذاشت . چان دستشو دور مچ بک حلقه کرد و با نهایت تلاشش اونا رو جدا کرد بک میدونست زورآزمایی الان کار مسخره ایه پس به جای اون سعی کرد تند تند لباس هاشو دربیاره که چان آب رو باز کرد و اونقدر هول هولکی اینکارو انجام داد که اصلا متوجه نشد کدوم شیر آب رو باز کرده . آب یخ دوش یهو روی سر هر دوشون ریخت هر دو هینی کردن و عقب کشیدن . بک چشم غره ای به چان رفت
_ بیشعور کثافط
چانیول پوزخندی زد و برای اینکه حرص بک رو در بیاره گفت
_ کوتوله ی کچل
بک خیلی روی کلمه ی کچل حساس شده بود و چانیول هم عمدا از اون کلمه زیاد استفاده میکرد موهاش بلند شده بودن ولی نه اونقدر که بشه اسمشو مو گذاشت شاید فقط یه سانت رشد کرده بودن با حرص لگدی تو هوا واسه چان انداخت که از یه اینچی آلتش رد شد . چان سریع با دستاش اونو پوشوند
_ وحشی اگه بلایی سرم میومد چی ؟؟
بکهیون شونه ای بالا انداخت
_ به جهنم چه بهتر
بعد هم دوباره سمت شیر های آب چرخید و تنظیمشون کرد زیر دوش قرار گرفت البته که قرار نبود چان کوتاه بیاد و خودشو همراه بک چپوند زیر دوش بدن های خیسشون بهم برخورد میکرد و حس وحشتناک چندشی داشت ولی کم آوردن جز فانتزی های هیچ کدومشون نبود . قبلا با هم زیاد حمام رفته بودن ولی اون قبلا بود قبل از اینکه هر روز صبح رو با این فکر آغاز کنن که " امروز آر پی جی بزنم تو برجکش یا نارنجک ؟؟ " حمام رفتنای چانیول و بکهیون با هم همیشه پر سر و صدا بود ولی از شیطنت و صدای خنده نه مثل اون لحظه که انگار اولین جنگ جهانی بر سر آب داره دقیقا تو حمام خونه ی ستاره های جهانی رخ میده
............
سوهو کتاب توی دستش رو پایین آورد و به کریس که جلوی آیینه داشت موهاشو درست میکرد نگاه کرد
_ میگم این سروصداها واسه چیه کریس ؟؟
کریس از توی آیینه نگاهی به قیافه ی کنجکاو سوهو انداخت
_ چانیول و بکهیون با هم رفتن حمام
_ چییییییییییییییییییی ؟؟
سوهو جوری کتاب توی دستش رو بست و کوبوند رو تخت که تخت لرزید . سریع از تخت پرید پایین
_ خدای من الان همدیگه رو میکشن
قبل از اینکه به در برسه کریس گرفتش . سوهو داشت تقلا میکرد با تکون دادن پاهاش تو هوا خودشو رها کنه
_ یااااااااااااا کریس ولم کن الان همدیگه رو میکشن
کریس رو پاشنه چرخید سمت تخت رفت سوهو رو نشوند روی پای خودش دستشو محکم دورش حلقه کرد که در نره
_ همدیگه رو نمیکشن بذار اونقدر دعوا کنن که خسته بشن تهش وقتی حرصشون خالی شد با هم آشتی میکنن
_ ولی کریس ...
_ جونمیون تو مسئول نگهداری از بچه های پنج ساله نیستی اوکی ؟؟
هوفی کشید و ادامه داد
_ اون دوتا واقعا باید از خودشون خجالت بکشن
سوهو دستاشو تو هم قفل کرد حق با کریس بود سعی کرد آروم از روی پای کریس بلند شه که کریس دستاشو محکم تر کرد
_ کجا ؟؟
_ میرم ادامه ی کتابمو بخونم
_ نمیخواد کتاب بخونی بشین همینجا
سوهو چشماشو گرد کرد دستشو گذاشت رو شونه ی کریس تا با هل دادنش خودشو خلاص کنه
_ دیونه شدی الان که شب نیست در و قفل کرده باشیم یهو یکی میاد تو
کریس نگاه شیطونی بهش انداخت
_ یه بوس بده تا ولت کنم
سوهو لباشو جمع کرد توی دهانش بعد همونطور که اونا رو بسته نگه داشته بود با صدایی که فقط تو حفره ی دهانش اکو میشد گفت
_ نمی مم
کریس اخم ریزی کرد
_ چی ؟؟
سوهو سریع دهانش رو باز کرد و گفت
_ نمیدم
و بعد دوباره لبهاشو توی دهانش کشید .کریس غد و لجوجانه حلقه ی دستاشو تنگ تر کرد
_ منم ولت نمیکنم
سوهو اینبار یه دستشو جلوی دهنش گذاشت تا مانع از بوسه ی یهویی و احتمالی کریس بشه
_ اگه بذارم بوسم کنی حالا حالا ها ولم نمیکنی بعد اگه یکی بیاد داخل بدبخت میشیم
_ قول میدم دو دقیقه بیشتر طول نکشه
_ اوووووو دو دقیقه ؟؟ این دقیقا زمانیه که واسه خبر شدن کل خونه کافیه
_ خب یک دقیقه و سی ثانیه
_ نچ 5 ثانیه یه بوس کوچولو و سطحی
_ یاااا خیلی ظالمی ، یک دقیقه
_ ده ثانیه دیگه هم چونه نزن کریس وو
_ بوسه های خونم کم شده مریض میشم ده ثانیه کمه سی ثانیه
سوهو کلافه دستشو از روی دهنش برداشت
_ پونزده دیگه آخرشه
دستشو گذاشت پشت گردن کریس کشیدش جلو تا از بحث بیخود ساکتش کنه هنوز لباشون بهم نرسیده بود که یهو در باز شد
_ هیووووووونگ
سوهو نفهمید در عرض صدم ثانیه تنها با صدای چرخیدن دستگیره چطور خودش رو پرت کرده پشت دراور کنار تختشون کریس که رسما خشکش زده بود و با دهن باز به کای نگاه میکرد . کای با تعجب به اون دوتا نگاه کرد
_ اممم .. شما چرا اینجوری هستین ؟؟ سوهو هیونگ تو اونجا چیکار میکنی ؟؟
سوهو تو دلش تمام مقدسات چه اونایی که بهشون اعتقاد داشت چه اونایی که نداشت رو شکر کرد که تختشون مشرف به در نبوده و تونسته سریع عکس العمل نشون بده . سعی کرد با خونسردی بلند شه و جوابی جور کنه که یهو کریس داد زد
_ مگه این اتاق بی صاحااااااااااب طویله ااااااااااااسسسسسسسسسسسسسس ؟؟
کریس با گوجه فرنگی مو نمیزد کای به سختی آب دهنشو قورت داد و کمی عقب کشید سریع گفت
_ سوهو هیونگ منیجر میگه تلفنت رو چرا جواب نمیدی ؟؟
بعد تلفن توی دستش رو بالا آورد گرفت سمت سوهو . از اونجایی که سوهو مطمئن بود کای از اون جلو تر نمیاد خودش رفت جلو تلفن رو از کای گرفت . کای هم مثل میگ میگ در کسری از ثانیه غیبش زد. انگار کریس هیونگش خیلی عصبانی بود . سوهو در اتاق رو بست تلفن رو گذاشت در گوشش همونطور که به حرفای منیجر گوش میداد به کریس که یهو روی تخت وا رفته بود نگاه کرد و خندید . اونا واقعا بد شانس بودن سمت کریس رفت دستشو زیر چونه اش گذاشت آورد بالا سریع بوسیدش و عقب کشید بعد هم از اتاق بیرون رفت تا بیشتر از اون کریس رو هوایی نکنه .
....................
لوهان در حالی که با انگشتاش روی فرمون ضرب گرفته بود به سهون که نگاهش سمت پنجره بود نگاهی انداخت . وقتی ازش خواست با هم برن بیرون سهون چیزی نگفت فقط آماده شد و دنبالش اومد
_ از دستت ناراحتم اوه سهون
سهون با تعجب روشو سمت لوهان که حالا به خیابون نگاه میکرد برگردوند
_ واسه چی ؟؟
لوهان بدون اینکه برگرده سمتش یا مسیر نگاهش رو تغییر بده اخم کوچیکی کرد
_ دیشب وقتی رفتی اتاق سوهو و کریس پیش اونا خوابیدی رسما بهم بی احترامی کردی
_ لوهان ...
لوهان ماشین رو نگه داشت و با اخم برگشت سمتش
_ کارت خیلی لوس و بچه گانه بود ...
بعد هم در و باز کرد و گفت
_ پیاده شو
سهون آهی کشید و به دنبالش پیاده شد مهم نبود لوهان داره کجا میره سریع رفت سمتش و بازوشو کشید
_ حق نداری وقتی باهام بحث میکنی جوابتو نگیری و اینقدر بی منطق قهر کنی بری
_ برعکس . من اصلا بلد نیستم مثل پسر بچه های کوچیک قهر کنم اوه سهون
سهون چشماشو تو کاسه چرخوند هنوز دستش دور بازوی لوهان بود اونم تقلایی نمیکرد که سهون ولش کنه
_ من بهت بی احترامی نکردم . اگه میخواستم این کارو کنم از همون اول شب میرفتم پیش سوهو هیونگ
لوهان گردنشو جلو کشید یکمم به صداش ولوم داد
_ پس چی ؟؟
_نصف شب که رفتم آب بخورم یه لحظه گیج زدم فکر کردم اتاقم هنوز با سوهو هیونگ مشترکه اول که رفتم اتاقشون حتی خیلی تعجب کردم که کریس اونجاست رفتم کنار سوهو هئونگ خوابیدم البته بلافاصه لود شدم که جریان چیه ولی چون خیلی خوابم میومد دیگه بلند نشدم برگردم
لوهان مدتی ساکت ایستاد و به سهون نگاه کرد بعد آروم بازوشو از دست اون بیرون کشید
_ باشه
سهون رفت جلوش ایستاد تا مانع از حرکتش شه
_ حرفمو باور نمیکنی لوهان ؟؟
لوهان انگشتاشو به انگشتای سهون رسوند و وقتی دستاشون حلقه شد اونو دنبال خودش کشید
_ گفتم که باشه ... یعنی باور کردم بیا دیگه راجع بهش بحث نکنیم سهون
سهون دیگه چیزی نگفت هردو قدم هاشونو با هم تنظیم کردن اونا پاییز کامبک داشتن و هوا خنک شده بود و رو به سرما میرفت
_کجا داریم میریم لوهان ؟؟
لوهان یهو از حرکت ایستاد و به سازه ی نقلی و با نمک رو به روشون اشاره کرد
_ اینجا
_ کافی شاپ ؟؟
لوهان آروم خندید و سرشو تکون داد
_ اوهوم اومدیم از اون کارایی که خاص منو تو هستن تو جایی که خاص منو تو هست انجام بدیم
سهون از جمله ای که خودش دیروز تحویل لوهان داده بود و حالا لوهان داشت یه جور خاصی بیانش میکرد خندید
_ حالا چرا اینجا
لوهان شونه ای بالا انداخت
_ چون جای دنجیه ، بابل تی شکلاتی مورد علاقه ی اوه سهون رو خیلی خوشمزه تر از بقیه جاها درست میکنه ، از همه مهم تر یه مکان خاصه
به آرومی قدمی به جلو برداشتن لوهان در فلزی با طرح مینیاتور کافه که دو طرفش بوته های میخک روی دیوار نقش دوانده بودن رو به داخل هل داد . فضای بیرون کافه رو گذروندن به داخل اون رفتن پارکت ها و دیوار های طرح چوب با میز و صندلی های ام دی اف مربی ای قرمز و مشکی کاملا با فضای تقریبا کوچک چمن کاری بیرون با میز و صندلی های سفید صورتی در تضاد بودن . کافه زیاد شلوغ نبود پس اونا جایی که راحت بودن رو واسه نشستن انتخاب کردن . سهون نگاهشو توی کل کافه چرخوند
_ واقعا هم خاصه هم دنجه هم شیکه
لوهان یه تای ابروشو بالا داد
_ ولی منظور من از خاص اون نبود
_ پس چی ؟؟
_ بنر کافه رو ندیدی؟؟
سهون نیشخندی تحویلش داد
_ نه اصلا توجه نکردم بهش کلا حواسم پیش دکوراسیون و فضای کافه بود . حالا مگه چی بود ؟؟
سهون منوی جلوی دستشون رو برداشت همونطور که از سر کنجکاوی بازش میکرد اسم کافه رو از بالای منو زمزمه کرد
_ هرو هانی ؟؟ یعنی چی ؟؟
_ آهوی قهرمان
سر بلند کرد و چشمای متعجبش رو به لوهان داد بعد ریز خندید
_ لوهان تو واقعا خودشیفته ای فقط چون توی اسم کافه آهو هست فکر میکنی خاصه ؟؟
لوهان یکی آروم با کف دست کوبید به پیشونیش بعد با اعتماد به نفس اعلام کرد
_ اوالا خودشیفته خودتی معلومه که من خاصم دوما تو خیلی خنگی سهون بهت گفتم بنر رو نگاه کن نه اسمش رو . در ضمن آهوی قهرمان یعنی لوهان و سهون
سهون چشماش گرد شد
_ هان ؟؟
لوهان یه نگاه ناجور حواله اش کرد بعدتوضیح داد
_ خنگی دیگه معنی اسم من میشه آهوی صبح مال تو هم میشه فرد شایسته ی یاری رساننده یه جورایی معنی قهرمان هم میده خب پس وقتی با هم قاطیشون میکنیم میشه آهوی قهرمان از این لحاظ خاصه حالا فهمیدی و در ضمن بنر کافه هم عکس آهو و شیر کوهی داشت از خانواده ی گربه سانان لازمه توضیح بدم کجای اینم خاصه ؟؟
سهون متفکر لبخندی زد باورش نمیشد فقط به خاطر ادعای اون مبنی بر کارایی که خاص خودش و لوهان هستن لوهان این کافه رو با این حساسیت انتخاب کرده . نگاهشو یه بار دیگه تو کافه چرخوند حالا که دقت میکرد طرح های آهو و شیرکوهی روی دیوار های چوبی کافه نقاشی شده بودن
_ از کی تا حالا اینجا رو میشناسی لوهان ؟؟
_ خیلی وقت نیست . میخواستم با خودم بیارمت ولی به خاطر اینکه سرمون شلوغ بود وقت نمیشد وقتی اون حرفو بهم زدی یهو یاد اینجا افتادم بعد که فکر کردم دیدم اسمش هم به طور خیلی خاصی بهمون میاد
سهون سری تکون داد و بعد از قفل کردن دستاش بدون نگاه کرد به لوهان گفت
_ معذرت میخوام من خیلی عصبانی بودم نباید اونطوری میکردم ولی خب بازم عصبانی بودم
لوهان خودشو جلو کشید کلاه سهون رو برداشت موهاشو بهم ریخت
_ آیگووووو . اوه سهون بوینگ بوینگ
_ یاااا اصلانم اینطور نیست
لوهان هنوزم دست از این رفتار هاش برنداشته بود هردو آروم خندیدن . دوتا پک بابل تی و کیک شکلاتی سفارش دادن در کمال آرامش و خنده خوردن شاید اون لحظه یکی از ناب ترین لحظات زندگیشون به حساب میومد . بعد از اینکه خوردنشون تموم شد لوهان پول رو حساب کرد وقتی برگشت سمت سهون با دوتا پک خالی بابل تی که خورده بودن توی دست سهون مواجه شد
_ اینا رو چرا برداشتی ؟؟
_ میخوام نگهشون دارم
_ به چه کارت میاد آخه ؟؟
سهون نیشخندی زد و شونه ای بالا انداخت
_ هیچی فقط چون خاص هستن ... میشه بقیه ی راه رو من رانندگی کنم ؟؟
لوهان لبخندی زد و کلید ماشین رو سمت سهون گرفت . بدون اینکه متوجه بشن کلمه ی خاص داشت توی زندگیشون یک رنگ و بوی جدید میگرفت . شایدم یه حس که هیچ کدوم بهش توجه نمیکردن چون هنوز ناشناخته بود و توی بک گراند قرار داشت
............................
تمرینشون که تموم شد همه برگشتن خوابگاه به جز چانیول و بکهیون که منیجر حسابی تنبیهشون کرد چون از اول تا آخر فقط داشتن با چشم و ابرو واسه هم خط و نشون میکشیدن و اصلا روی تمرین تمرکز نداشتن و حالا اونا مجبور بودن تا دیر وقت بمونن و تنهایی تمرین کنن .
بکهیون نیشخندی زد و قرص توی دستش رو بالا آورد تکونش داد نمیدونست چانیول کجاست ولی الان زمان خوبی برای پیاده کردن نقشه اش بود . بکهیون رسما برای بدبخت کردن پارک چانیول با قرص و دارو قرار داد بسته بود . بطری نوشیدنی انرژی زای چان رو برداشت و قرصهای محرک جنسی توی دستش رو انداخت توش درشو بست حسابی همش زد بعد گذاشت سرجاش . قرص رو از توی وسایل منیجرشون پیدا کرده بود مهم نبود منیجر واسه چی اونو به همراه داره الان بکهیون خوشحال بود که اون قرص به شدت به کارش اومده
قبل از اینکه چان برگرده اتاق تمرین بکهیون آهنگ رو پلی کرد تا نشون بده همچنان مشغول تمرین بوده . چان که وارد اتاق شد بی توجه به بک سمت وسایلش رفت کمی از نوشیدنیش خورد با اینکه به نظرش مزه اش مثل همیشه نبود اما بازم ازش خورد و متوجه ی نیشخند واضح بکهیون که از آیینه مشغول تماشاش بود نشد . کمتر از سی ثانیه بعد به بکهیون پیوست اما کمتر از نیم ساعت بعد کم کم تنش داغ شد حس خیلی خاص و ناجوری داشت نفس هاش شدت گرفتن چشماش یهو بیخودی خمار شدن نمیدونست یدفعه چش شده پاهای سست شده اش رو سمت دیوار کشوند کنارش نشست . متوجه تغییر سایز ناگهانی پایین تنش شد و این به شدت براش تعجب برانگیز بود .
بکهیون اصلا نگاه نکرده بود ببینه چندتا قرص داره میریزه اون تو فقط سریع قبل از اومدن چانیول انجامش داده بود . چانیول حس میکرد همون لحظه نیاز داره بره دستشویی چون تغییرات ظاهریش بیش از حد داشتن میترسوندنش و نمیدونست چه بلایی داره سرش میاد . قبل از اینکه بتونه بلند شه بکهیون با یه نیشخند موزیانه کنارش نشست
_ چی شده چانی؟؟
چان فقط نگاش کرد دهنش عین یه ماهی باز و بسته شد . بکهیون از عمد لبهاشو خیس کرد . چقدر لب هاش سرخ و خوشمزه به نظر میرسیدن .از خودش به خاطر فکری که کرده بود بدش اومد سرشو به اطراف تکون داد . بدنش هنوز شل بود و به شدت داغ با حرکت بعدی بکهیون یهو حس کرد قلبش داره تو دهنش میزنه . بک آروم دستشو روی رون چان گذاشت نوازش گونه حرکات دایره ایش رو با عشوه روی رونش کشید
_ چانیول بیچاره آخه تو چت شده ؟؟
چان به سختی آب دهنش رو قورت داد
_ ب ... بکهیون
بک نیشخند خبیثانه ی دیگه ای تحویلش داد
_ هووم
به طرز خیلی عجیبی اون صدا برای چانیول شبیه یه ناله ی لذت بخش بود . بکهیون دو تا انگشت اشاره و وسطش رو روی تن چانیول به حرکت در آورد و تا نزدیک قفسه ی سینه اش رفت بعد بی هوا اون یکی دستش رو روی پااین تنه ی چانیول گذاشت
_ حالت خوب نیست یولی ؟؟
همه چیز اونقدر سریع اتفاق افتاد که چانیول نفهمید داره چیکار میکنه یهو بازوی بکهیون رو گرفت کشیدش جلو لبهاشو به لب های اون رسوند . بکهیون اونقدر شوکه بود که نمیتونست عکس العملی نشون بده . همونطور که لبهاشون بهم وصل بود بکهیون رو توی یه حرکت خوابوند و پاهاشو دو طرفش قفل کرد . بکهیون حسابی ترسیده بود . صدای موزیک بلند نمیذاشت صداش بپیچه و دستای لرزون و ترسیده اش نمیتونستن چانیول رو متوقف کنن . چانیول اون لحظه اصلا متوجه نبود کسی که روش خیمه زده یه پسر و بهترین دوستش بکهیونه فقط میدونست یه چی درونش باید تخلیه شه . به شدت دلش میخواست بکهیون رو تصاحب کنه اونم در همین لحظه .
چانیول لبهاشو از روی چونه ی بکهیون به سمت پوست گردنش سر داد و اونوقت بک فرصت کرد داد بزنه
_ چانیووووووووووووووووول تمومش کن
ولی نه !! چانیول توانایی تموم کردنش رونداشت پوست بکهیون شیرین و نرم بود . حتی وقتی اشکهای بکهیون زیر گردنش رو خیس کردن بازم چانیول توانایی دل کندن از اون بدن خوشمزه رو نداشت . بکهیون آروم هق هقی کرد
_ چانیولا چه بل ... چ ... چه بل
گوشای چانیول کر بودن چون مغزش فقط داشت خواسته اش رو بهش گوشزد میکرد. بکهیون وقتی داشت اون عمل وحشتناک رو بر علیه چان انجام میداد هیچ فکر نمیکرد خودش هدف اون انعکاس قرار بگیره . اشکهاش بی اختیار فرو میریختن اون زیادی در برابر میل شدید چانیول بی توان بود یه بار دیگه با صدای بلند داد زد
_ چانیووووووووووووووووول
مشت های ناجونش رو بالا آرود محکم به شونه های چانیول کوبید
_ عوضی من بکهیونم تمومش کن ... چا ... چان
هق هق امونش رو بریده بود داشت دیونه میشد . یهو چان از روش پرت شد کنار
_ تو داری چه غلطی میکنی پارک چانیول
بکهیون خودشو سریع جمع و جور کرد و عقب کشید . نگاهش بالا که اومد با معلم لی سومان مواجه شد باید خدا رو شکر میکرد اون لحظه ؟؟ چانیول انگار که تازه از شوک کار قبلیش در اومده باشه با شوک عظیمی نگاهشو بین اونا چرخوند انگار دنیا پتک شد خورد تو سرش اون داشت دقیقا چه غلطی میکرد چند دقیقه پیش ؟؟
![](https://img.wattpad.com/cover/181482338-288-k488991.jpg)
YOU ARE READING
My Other halF~>Full
Romance ┈••۪۫•❀ My Other halF ❀••۪۫•┈ 🌓وضعيت : کامل 🌓ژانر : رمنس . درام . انگست 🌗کاپلهای اصلی: هونهان . چانبک 🌓کاپلهای فرعی : کریسهو . کایسو. شیوچن. تائولی 🌗نویسنده : Scarlet 👍اعضا اکسو در نقش خودشون ┈••۪۫•❀ pania_Fiction❀••۪۫•┈