┈••۪۫•❀ My Other halF 25❀••۪۫•┈

689 120 4
                                    



قسمت بیست و پنجم  _ نیمه ی دیگر من 
سوهو پالتوشو روی دستش جا به جا کرد و سمت در رفت اما باز هم برگشت و نگاه نگرانشو به کریس دوخت
_ پشیمون شدم پیشت میمونم
کریس از روی تخت بلند شد و سمتش اومد  پالتو رو از دست سوهو گرفت تنش کرد
_ نگران نباش عزیزم یکم استراحت میکنم زود خوب میشم تو با بچه ها برو خوش بگذرون
_ آخه بدون تو ؟؟
کریس آروم گونه اشو نوازش کرد
_ فقط سعی کن خوش بگذرونی اینطوری منم خوشحال میشم .
_ اگه بمونم میتونیم با هم فیلم نگاه کنیم . تازه بقیه هم نیستن اینطوری راحت تریم
_ جونمیون تو تا همین دیروز داشتی میگفتی  دوست داری بریم هلند رو ببینیم الان که همه میخوان برن داری بهانه میاری ؟؟
سوهو با بی قراری چشماشو چرخوند
_ گفتم بریم نه اینکه برم
کریس خواست چیزی بگه که صدای در بلند شد . کای سرشو آورد داخل
_ هیونگ بیا دیگه چیکار میکنی ؟؟
سوهو آهی کشید .  کریس با سر بهش اشاره کرد که بره
_ باشه جونگین تو برو من الان میام
کای بدون اینکه چیزی بگه رفت وسوهو با اینکه اصلا دلش نمیخواست از کریس جدا بشه روی پنجه ی پاش بلند شد و بوسه ی کوتاهی به  لبهای کریس زد
_ فعلا خدافظ
کریس پالتو ی سوهو رو توی تنش مرتب کرد
_ مراقب خودت باش عزیزم
سوهو ناراضی بیرون رفت و کریس برگشت روی تخت . اون که حسابی مراقب خودش بود نمیدونست اون سرماخوردگی لعنتی چطور گریبان گیرش شده . خونه ی توی سکوت فرو رفت . هوا سرد بود ولی از اونجایی که وقت آزاد داشتن بقیه میخواستن هلند رو حتی اگه شده از توی ماشین تماشا کنن  اما  کریس ترجیح میداد توی خونه بمونه تا حالش بهتر بشه .
....................
سوهو کنار پنجره در حالی که بیرون رو نگاه میکرد ماتم گرفته بود اصلا دلش نمیخواست کریس رو تنها بذاره . بارون نم نم شروع به باریدن کرد چانیول که داشت توی گوشیش اخبار رو چک میکرد یهو سرشو بلند کرد
_ انگار وضع آب و هوایی زیاد خوب نیست و قراره بدتر هم بشه
همه توجهشون جلب شد . چانیول گوشیش رو بالا گرفت
_ گفتن اگه کار ضروری ندارین تو خونه بمونید
سهون چشماشو ریز کرد نزدیک گوشی چان رفت
_ هیونگ این که همش  خارجی نوشته چطوری فهمیدی ؟؟
چانیول با انگشت   سر سهونو عقب فرستاد
_ دادم گوگل ترجمه کرد
سوهو از فرصت استفاده کرد و کمی خودشو جلو کشید
_ خب پس بهتره برگردیم هان ؟؟
همه نگاش کردن و اون سعی کرد توجیهشون کنه
_ هوا سرده بارون میاد وضع هم که قرار بدتر شه یعنی حتی از پشت پنجره هم احتمالا به خاطر باد و بارون نمیتونیم درست و حسابی خیابون ها رو ببینیم چه برسه به اینکه بخوایم پیاده شیم  . بیرون رفتنمون واقعا احمقانه اس
دی او حرفشو تایید کرد
_ حق با سوهو هیونگه  به نظر منم بهتره برگردیم
منیجر سونگ جا  که تا اونموقع ساکت بود به راننده اشاره کرد که بزنه کنار و سرشو سمت اونا چرخوند
_ برگردیم ؟؟  
هنوز کسی درست و حسابی قبول نکرده بود که سوهو به جای همه جواب داد
_ آره هیونگ برگردیم . اینطوری فایده نداره
منیجر سونگ جا با سر تایید کرد و همونطور که از راننده میخواست برشون گردونه به منیجر ژائو زنگ زد تا موضوع رو واسه  بقیه که تو ون دوم بودن هم توضییح بده . سوهو  گل از گلش شکفت و با ذوق خودشو عقب کشید حالا دیگه میتونست کنار کریس باشه
....................
گلو دردش بهش اجازه نمیداد آب دهانشو قورت بده اونطور حالش بد نبود که نتونه از جاش بلند شه ولی گلو درد  کلافه اش میکرد از تخت پایین اومد و سمت آشپزخونه رفت تا یه مقدار آب جوش بخوره بلکه فرقی به حالش داشته باشه . کتری رو توی برق زد و لیوان به دست منتظر شد اما با شنیدن صدای رمز در متعجب و با ابرو های بالا رفته همونطور که از آشپزخونه بیرون میرفت گفت
_ برگشتین ؟؟
با دیدن گریمور جدیدشون که یه خانم هلندی بود و تازه به گرهشون ملحق شده بود  از قبل هم شوکه تر شد مدتی به اون خانم که داشت با لبخند نگاش میکرد خیره شد و چندباری پلک زد
_ آممم ... شما اینجا چیکار میکنید ؟؟ منیجر اینجا نیست رفته بیرون
سعی کرد به انگلیسی براش توضییح بده . لبخند اون دختر عمیق تر شد
_ با منیجر کار ندارم عزیزم
کریس سرشو کج کرد و چشماش گرد شدن " عزیزم ؟؟" فکر کرد اشتباه شنیده
_ ب ... بخشید من متوجه نشدم شما ...
وقتی دختر شروع به در آوردن پالتوش کرد کریس کامل حرفشو خورد اصلا متوجه نمیشد که چه اتفاقی داره می افته  با دیدن وضع نامناسب لباس های اون دختر نگاهشو گرفت و روشو برگردوند . اخماشو تو هم کشید
_ داری چیکار میکنی ؟؟
دختر با لوندی بهش نزدیک شد دستش روی گونه ی کریس گذاشت و دوتا از انگشتاشو زیر چونه اش سر داد و سرشو بالا آورد
_ فکر نکنم بدت بیاد کریس وو
کریس دست دختر رو پس زد سمت پالتوش که رو زمین بود رفت  و برش داشت و با غیظ اونو توی بغل دختر رو به روش پرت کرد
_ گمشو بیرون
دختر پوزخندی زد و قدم قدم به کریس نزدیک شد مستقیم تو چشماش زل زد
_ میرم ولی بعد از اینکه کارمون تموم شد
کریس هنوز جمله اشو حلاجی نکرده بود که دستای دختر دور گردنش حلقه شدن و لبهاش به لبهای خودش کوبیده شدن یه لحظه مغزش آکبند شد ، در حالی که دخترک با ولع و تند تند داشت لبهاشو میبوسید و انگشت های نازکش رو با عشوه گری زیر لباس کریس روی عضلاتش حرکت میداد
_ اینجا چه خبره ؟؟
وقتی صدای نصفه نیمه ولوم دار سوهو به گوشش رسید دخترک رو عقب هل داد و پشت سرش رو نگاه کرد نفسش قطع شد فقط امیدوار بود اینا همه کابوس باشن . امیدوار بود  بیدار شه و خودشو روی همون تخت توی اتاق ببینه.
وضع ناجوری بود همه داخل اومده بودن و شوکه داشتن نگاش میکردن در حالی که خودش از همه شوکه تر بود
_ سو ... سوهو
سوهو داد زد
_ کریس اینجا چه خبره ؟؟
کریس کلافه سرشو تکون داد
_ من نمیدونم ... نمیدونم
اشکای سوهو بی اختیار صورتشو پوشوندن  سمت کریس قدم برداشت
_ واسه همین اصرار داشتی که برم ؟؟ واسه همین نخواستی پیشت بمونم ؟؟ ازم خسته شدی ؟؟
به کریس که رسید لباسشو از روی شونه هاش چنگ زد
_ من برات کافی نبود ؟؟ کجا رو اشتباه کردم؟؟ از چی برات کم گذاشتم نامرد عوضی
کریس مچ دست جونمیون رو گرفت و ملتمس به چشماش  نگاه کرد
_ سوهو قسم میخورم داری اشتباه فکر میکنی
سوهو دستاشو عقب کشید و بلند تر از قبل داد زد
_ چی رو اشتباه میکنم ؟؟ چی روووو ؟؟ چشمام دارن دروغ میگن ؟؟چشمام توهم زدن ؟؟
دستشو مشت کرد و محکم به قفسه ی سینه اش درست روی قلبش ضربه زد داشت دیوونه میشد
_ چیکار کردی کریس ؟؟ تو با من چیکار کردی لعنتی ؟؟
سوهو روی زمین نشست و هق هق بلندی سر داد همه اونقدر شوکه بودن که جرات نمیکردن چیزی بگن یا شاید هم هنوز هضم نکرده بودن که چه اتفاقی افتاده کای اولین کسی بود که تونست خودشو تکون بده و پاهاشو مجبور کنه برن سمت سوهو که روی زمین نشسته بود و زجه میزد  . کنار سوهو نشست و شونه هاشو گرفت  گیج و مبهوت لب زد
_ هیونگ چرا اینطوری میکنی چیزی نشده که ؟؟
سوهو با چشمای اشکیش به کای نگاه کرد و همراه هق هق هاش گفت
_ چیزی نشده .  آره چیزی نشده  کای ،  فقط این عوضی دوست پسر منه . دوست پسر من . دوست پسر من
هر دفعه  با گفتن کلمه ی دوست پسر صداشو بالاتر میبرد و محکم با مشت به قفسه ی سینه اش ضربه میزد .  سهون که تازه تونسته بود نزدیکشون بشه مشت سوهو رو گرفت تا  مانعش بشه بعد هیونگش رو محکم به آغوش کشید
_ آروم باش هیونگ ... تو رو خدا آروم باش
کای اونقدر شوکه بود که حتی نتوست دهان باز شده اشو ببنده  . هیچ کس نمیتونست گفته های چند دقیقه پیش سوهو رو باور کنه یکم زیادی غیر معمول و ناباورانه  به نظر میرسید . کریس قدمی به  جلو برداشت اون لحظه اصلا مهم نبود که بقیه دارن راجع بهشون چی فکر میکنن رو به روی سوهو که تو بغل سهون بود زانو زد و بازوشو گرفت تا از آغوش سهون بیرون بیاد
_ جونمیون؟؟
سوهو محکم دستشو پس  زد اصلا حال خوشی نداشت اون لحظه هر کاری ازش برمیومد حتی کشتن کریس . سرشو از آغوش سهون بیرون آورد و محکم تخت سینه ی کریس زد
_  به من دست نزن آشغال  .... ازت متنفرم ... متنفرم
سوهو تو حال خودش نبود دستاشو جلو می آورد تا به کریس چنگ بندازه یا بهش ضربه بزنه در عین حال که کریس هیچ حرکتی برای دفاع از خودش نمیکرد سهون با تمام توانش سعی داشت سوهو رو مهار کنه . لوهان تا نزدیکشون اومد و بین صدای بلند زجه های سوهو که مدام میگفت " ازت متنفرم"  داد زد
_ سهون از اینجا ببرش
سهون دستشو  دور سوهو چفت کرد به زور بلندش کرد و اونو سمت اتاق برد . لوهان کنار کریس ایستاد بازوشو گرفت تا کمکش کنه بلند شه کریس کلافه و عاجزانه به لوهان خیره شد
_ من  نمیدونم اون دختره یهو از کجا پیداش شد . قسم میخورم لوهان  . قسم میخورم که نمیدونم
_ باشه کریس آروم باش
لوهان  اون  رو سمت یکی از مبل ها هل داد و کریسه بی حال و مبهوت  رو روش نشوند .به اطرافش نگاهی انداخت  و اخماشو تو هم کشید
_ دختره کجا رفت ؟؟ 
تازه بقیه متوجه شدن که اون دختر اونجا رو ترک کرده منیجر ژائو تا به خودش اومد سریع از خونه بیرون رفت  تمام اطراف خونه رو گشت ولی اثری از اون دختر نبود.
.......................
ماشین رو گوشه ای نگه داشت و گوشیش رو از توی کیف کوچیک دستیش بیرون آورد و در حالی که لبخند کثیفی به لب داشت شماره ی مورد نظرشو گرفت  . صدای مشتاقی از پشت خط به گوش رسید
_ چی شد ؟؟
_ نتونستم انجامش بدم
مشخص بود عصبانی شده بلند داد زد
_ پس تو اونجا چه غلطی کردی هرزه ؟؟
پوزخندی زد و با خونسردی جوابشو داد
_ هی مستر گونگ دو مراقب حرف زدنت باش طرفتو اشتباه انتخاب کردی برای گیر انداختن اون پسر باید یه پسر و میفرستادی سراغش
گونگ دو لحظه ای مکث کرد بعد انگار که آروم تر شده باشه گفت
_ منظورت چیه ؟؟
_ طرف گی بود
_ چ ... چی ؟؟ امکان نداره
_ وقتی داشتم کارمو انجام میدادم دوست پسرش برگشت خونه  ... همون پسره اس لیدرشون اسمش سوهو بود فکر کنم  ... به هر حال  درسته نتونستم کاری که میخواستی  انجام بدم ولی واسه اطلاعاتی که بهت دادم بهتره طبق قرار قبلیمون  پولو واریز کنی وگرنه میدونم چطور دو برابرشو از کس دیگه ای بگیرم
بدون اینکه منتظر جواب باشه گوشی رو قطع کرد روی صندلی کناری انداخت و  بعد از روشن کردن ماشین دوباره به راه افتاد
...................
خونه توی سکوت وحشتناکی فرو رفته بود . نه اینکه کسی حرفی برای گفتن نداشته باشه  انگار همه میدونستن که الان فقط سکوت جایزه . منیجر سونگ جا و منیجر ژائو سعی داشتن بفهمن اون دختر اصلا چطور تونسته یهو وارد گروهشون بشه  یا اینکه از طرف کی معرفی شده ولی هیچ کس در این باره اش چیزی نمیدونست  هیچ اصلاعات و نشونی ای هم از اون دختر وجود نداشت . منیجر سونگ جا کلافه روی مبل نشست  و دست مشت شده اش رو روی دسته ی مبل کوبید . بعد از چند ثانیه نگاه ناجوری به کریس انداخت  در حالی که گوشه ی لبش رو بالا میگرفت و به صورتش حالت چندشی میداد گفت
_ بین تو و سوهو چی میگذره کریس وو ؟؟
کریس پلک طولانی زد منتظر همچین مواخذه هایی خصوصا از طرف منیجر سونگ جا بود . نگاه یخ زده و بی حالش رو به منیجر دوخت
_ سوهو دوست پسرمه
منیجر پوزخند زد
_ شما دوتا  دیوونه شدین نه ؟؟
سهون که به یکی از ستون های خونه  دست به سینه تکه زده بود گفت
_ چرا هیونگ مگه چه اشکال داره ؟؟
منیجر چشم غره ای بهش رفت
_ تو دخالت نکن اوه سهون
سهون کوتاه نیومد
_ دوست داشتن جرمه ؟؟
_ بهت میگم تو ساکت شو . این موضوع غیر ممکنه
_ اگه ساکت نشم چی ؟؟ کجاش غیر ممکنه ؟؟
منیجر اخماشو تو هم کشید  دندون غروچه ای کرد
_  نظرت چیه واسه ساکت شدنت همه چیز و همین الان به استاد سومان بگم ؟؟
منیجر ژائو بینشون پا درمیونی کرد
_ بسه سونگ جا اوضاع به اندازه ی کافی بهم ریخته هست
برگشت سمت سهون و ادامه داد
_ تو هم تمومش کن سهون بحث کردن سر این موضوع مال الان نیست
سهون دیگه چیزی نگفت همه دوباره ساکت شدن . کریس از روی مبل بلند شد  منیجر سونگ جا بهش توپید
_ کجا ؟؟
با حرص نگاهی بهش انداخت و جوابشو داد
_ میرم به دوست پسرم سر بزنم
پشتش و راه کرد و راه افتاد سمت اتاق . سوهو رو به زور قرص خواب خوابونده بودن . اونقدر بی تابی کرده بود که سهون دیگه نمیدونست باید چطوری آرومش کنه  در آخر هم بکهیون به دادش رسید و لیوان  آب حاوی قرص خواب رو به خورد سوهو دادن . هیچ کس هیچ وقت فکرشو نمیکرد لیدر صبور و آرومشون اینطوری دیوونه بشه . کریس در اتاق رو باز کرد و یه لحظه با دیدن سوهو که روی تخت نشسته و زانو هاشو بغل گرفته شوکه شد . سوهو همین که  کریس رو دید چهره اش از اون حالت ماتم زده به یه چهره ی عصبی و اخمو تبدیل شد
_ برو بیرون .
کریس دستگیره رو توی مشتش فشرد بدون اینکه از جاش جم بخوره کمرشو خم کرد  و به همه ی افرادی که توی سالن بودن التیماتوم داد
_ هر اتفاقی که افتاد هیچ کدومتون حق ندارین بیاید داخل اتاق .
بعد برگشت داخل اتاق و  درو قفل کرد . سوهو با عصبانیت از روی تخت بلند شد و  سمتش رفت
_ مگه بهت نمیگم برو بیرون
قبل از اینکه دستش به دستگیر بخوره و بتونه قفلش رو باز کنه و کریس رو از اتاق بیرون  کنه  کریس دستاشو گرفت  و بی توجه به داد و بیداد های سوهو کشوندش  وسط اتاق تا از در دورش کنه  . سوهو سعی میکرد مچ دستشو از توی دستای بزرگ کریس بیرون بکشه  ولی زورش بهش نمیرسید
_ اینجوری عاشقم بودی جونمیون ؟؟
سوهو از حرکت ایستاد چشمای ناباورش رو بالا آورد کریس جوری رفتار میکرد که انگار مقصر ماجرا اونه . پوزخندی زد
_ جوری حرف میزنی انگار من بودم که  داشتم یه دختر نیمه برهنه رو وسط سالن میبوسیدم
هر چقدر سوهو حرص و عصبانیت داشت کریس به همون مقدار خونسرد بود
_ ازم پرسیدی  چرا ؟؟
اشک توی چشماش حلقه  زد قلبش بدجور داشت میسوخت
_ پرسیدم ازت پرسیدم که چرا ازم خسته شدی ولی سکوت کردی . سکوتت نشونه ی چی بود؟؟
_ برات قسم نخوردم  که داری اشتباه میکنی؟؟
_ اون چیزی  که من با چشمام دیدم بقیه هم با چشماشون دیدن
کریس تلخندی کرد و عقب رفت دستای جونمیون رو ول کرد
_ تو با بقیه فرق داری . تو همه چیز منی توی همه ی اون کسی هستی که توقع داشتم فقط تو یکی باورم کنی که دروغ نمیگم
سوهو عصبانی دستاشو لای موهاش فرو کرد . درک نمیکرد چرا کریس اینقدر ریلکسه 
_ چطوری باید باورت میکردم ؟؟ چطوری ؟؟
_ چیکار کنم که باورم کنی ؟؟ بمیرم خوبه ؟؟
کریس عقب عقب سمت پنجره رفت . سوهو با چشماهایی که رنگ مبهوتی میگرفتن نگاش کرد
_ داری چیکار میکنی ؟؟
پشت کریس به پنجره خورد پنجره قدی بدون هیچ نرده ای  . دستاشو پشت سرش برد و پنجره رو باز کرد
_ لحظه های سخت تو زندگیم کم نبودن ولی سخت ترینش امشب اتفاق افتاد دقیقا وقتی فهمیدم اونقدر بهم بی اعتمادی که حاضر نیستی به حرفم گوش کنی دقیقا زمانی که حس کردم ناخواسته از دستت دادم .
_ بیا کنار کریس
_ شده حس کنی یهو از عرش بی دلیل  سقوط کردی ؟؟
سوهو داد زد
_ بهت میگم بیا کنار مگه کری؟؟ 
_ احتمالا حسش کردی وقتی قیچیت رو دقیقا رو بند اعتمادی گذاشتی که منو اون بالا نگه میداشت
کریس یه قدم دیگه به عقب برداشت  پنجه هاش لبه پنجره بود ولی زیر پاشنه ی پاش خالی بود سوهو زانو زد و با صدای لرزونی ملتمسانه  ای گفت
_ کریس خواهش میکنم
کریس فقط داشت با یه لبخند تلخ و نامفهوم نگاش میکرد . پنجره ی خونه ی ویلایشون به اندازه ی یه آپارتمان از زمین فاصله نداشت ولی  بازم فاصله اش به قدری بود که بتونه به کریس آسیب برسونه  اونم وقتی که  سوهو  میدونست پایین پاشون  یه سری چوب و نرده و چندتا پالت  و قوطی رنگ قرار داره . به خاطر نرده های تازه رنگ خورده حیاط قبل از اومدنشون میشد حدس زد چرا اونا اونجا قرار دارن
_ دلت خنک نمیشه اگه یه بلایی سرم بیاد ؟؟ مگه نمیگی بهت خیانت کردم ؟؟ بدترین مجازاتش مرگ نمیتونه باشه ؟؟
سوهو برای مدتی فقط گریون نگاش کرد بعد اشکاشو پاک کرده و مصمم بلند شد
_ چرا مجازات خوبیه
کریس منتظر نگاش کرد سوهو قدمی به جلو برداشت
_ واسه جفتمون خوبه 
قبل از اینکه کریس بتونه معنی جمله اشو درک کنه دستای سوهو دورش حلقه شده بودن البته سوهو اونقدر با احتیاط دستاشو حلقه کرد که یه وقت تلنگرش باعث نشه پرت شن پایین
_ تو توی اون دنیا هم نمیتونی از دست من راحت باشی کریس وو من باهات میام
سوهو سرشو بلند کرد و با چشمای براق و مظلومش به کریس زل زد . چهره ی کریس در هم شکست
_ کجا میخوای بیای با یه خیانت کار ؟؟
_ مگه نمیخوای باورت کنم میام که باورم بشه
کریس دیگه چیزی نگفت نگاهشو از چشمای سوهو گرفت . سوهو دستشو دور کریس  محکمتر حلقه کرد خودش عقب رفت کریس رو کشید جلو تا از پنجره دورش کنه  . همونجا وسط اتاق توی بغلش موند . سوهو به معنای واقعی کسی بود که جنون کریس داشت آدم مجنون هر چقدر هم که تلاش میکرد اثابت کنه جنون نداره و شیفته ی عشقش نیست بی فایده بود .
کریس یه دستشو دور کمر سوهو و دست دیگه اشو روی گردنش گذاشت و اونو محکم به خودش فشرد
_ نمیدونم دختره از کجا پیداش شد یا رمز در رو از کجا آورده بود
_ نگو کریس
کریس سوهو رو از خودش جدا کرد و به چشماش خیره شد
_ گوش کن سوهو باید گوش کنی  حق نداری ازش بگذری  اگه میخوای باورم کنی باید گفته های منو بدونی اونوقت میتونی تصمیم بگیری که بهم اعتماد کنی یا نه
سوهو دیگه چیزی نگفت  . کریس بدون ذره ای دلهره هر چیزی که اتفاق افتاده بود رو براش توضیح داد با اعتماد به نفس کامل بدون اینکه نگران باشه نکنه سوهو حرفشو باور نداشته باشه . همین دوساعت پیش یه بار همه چیزشو از دست داده بود هنوز هم کامل نتونسته بود پسش بگیره ولی برعکسه سوهو ،  کریس میخواست بهش اعتماد کنه  میخواست اعتما کنه که سوهو بی شک باورش میکنه  . وقتی حرفاش تموم شدن کریس منتظر به سوهو خیره شد
_ خب ؟؟
مشخص بود سوهو هنوز کمی تردید داره اما با این وجود دستشو دور گردن کریس برد پایین کشیدش و لبهاشو به لبهای اون رسوند .
_این لبا مال منن . خوشم نمیاد اثر کس دیگه ای روشون بمونه . با لب هات به تنم بوسه بزن کریس .  مالکیتت رو نسبت به من رو ثابت کن . قلبمو ببوس ، ببوسش تا بدونه از دستت نداده .
با بغض گفت و  عقب عقب سمت تخت رفت . کریس رو همراه خودش روی تخت کشوند بدون اینکه بوسه اشونو قطع کنه  . کریس کامل روی سوهو قرار گرفت و وقتی حسابی از لبهاش سیراب شد گردن سفید سوهو رو هدف قرار داد . بوسه های آروم و عاشقش رو روی گردن سوهو زد بعد همونطور که دکمه های لباسش رو باز میکرد قلبش رو بوسه زد . اونموقع بود که قلب سوهو تونست وسط سینه اش آروم بگیره .   دستاش  محکم دور کریس حلقه شده بودن . مهم نبود سوهو چقدر تلاش کنه و بگه که از کریس متنفره هیچ وقت این اتفاق نمی افتاد
....................
لوهان کنار منیجر ژائو نشست و بی مقدمه گفت
_ هیونگ باید جلوی سونگ جا هیونگ رو بگیری ؟؟
منیجر با اخم برگشت سمتش
_ چرا فکر میکنی باهاتون همکاری میکنم . میفهمی اون دوتا چیکار کردن ؟؟
_ چیکار کردن مگه ؟؟
منیجر تکخندی کرد و فک منقبضش رو چپ و راست کرد
_ مثل اینکه این موضوع خیلی برات جا افتاده اس
لوهان سرشو پایین انداخت
_ اگه عشق گناهه پس چرا عاشق شدی هیونگ ؟؟
_ منظورت چیه ؟؟
_ تو استایلیستمون خانم چا  رو دوست داری  . عاشقشی دیگه
منیجر دهان باز کرد که چیزی بگه ولی لوهان دستشو بالا آورد و مانعش شد
_ انکارش نکن چون باورم نمیشه
منیجر ژائو دم عمیقی گرفت
_ خب این چه ربطی به موضوع اونا داره لوهان من گرایشم مستقیمه
_ من میخوام ازت یه سوال بپرسم هیونگ ؟؟ اگه یهو خانم چا بینایشو از دست بده دیگه عاشقش نمیمونی ؟؟
_ لوهان این چه ربطی به اون موضوع داره تو داری چرت و پرت میگی ؟؟
_ جواب سوالمو بده هیونگ
منیجر اخماشو تو هم کشید خوب میدونست لوهان چقدر لجبازه و دست بردار نیست
_ معلومه که عاشقش میمونم .  چرا نباید عاشقش بمونم ؟؟
لوهان دقیقا میخواست به این سوال برسه
_ چون خانم چا دیگه مثل بقیه نیست. فرق داره
_ این فرق داشتن با اونی که تو فکر توئه خیلی متفاوته  لوهان
_ نیست هیونگ . ما داریم از عشق حرف میزنیم . اگه تو واقعا عاشقش باشی هر فرقی رو از جانب عشقت میپذیری . همه ی فرق ها توی دایره ی عشق بی معنی میشن  در واقع عاشق کسیه که درمورد عشقش  هر فرق کردنی رو میپذیره .
لوهان از جاش بلند شد
_ به حرفام فکر کن هیونگ
دیگه  حرفی بینشون رد و بدل نشد چون لوهان رفته بود و منیجر ژائو رو با یه فکر بزرگ از یه نگرش نو رو به رو کرده بود

کریسهوی مظلومم 
به دور جدیدی از داستان خوش اومدین  
خیلی دلم میخواد اینو نذارم ولی بیانه    
 

My Other halF~>FullWhere stories live. Discover now