┈••۪۫•❀ My Other HalF 2 ❀••۪۫•┈

1K 198 2
                                    

My Other HalF
By:Scarlet
Main cupel:HunHan/ ChanBeak



قسمت دوم _ نیمه ی دیگر من
شيومين روى تختش نشست و دستاشو بالاى سرش کشيد نگاهى به ساعت روى ميز انداخت از وقت موعود زودتر بلند شده بود . دست و صورتش رو شست و تصميم گرفت صبحانه حاضر کنه .
ازعمد يکم صداى ظرف و ظروف در آورد تا خودش مجبور نباشه بره بقيه رو از خواب بيدار کنه . چند لحظه بعد  کريس تلفن به دست وارد اشپزخونه شد در حالى که معلوم بود داره با منيجرشون سرو کله ميزنه با سر به شيومين سلام کرد اونم با لبخند جوابشو داد . کريس کلافه گوشى رو قطع کرد و هوفى کشيد
_ چى شده کريس ؟؟
_ ميگه تا نيم ساعت ديگه بايد هممون آماده باشيم ون کمپانى مياد دنبالمون
_ خب اين که اعصاب خردى نداره
_ پرواز تاخير داره نميدونم چرا اصرار ميکنن سر وقت حتى زودتر اونجا باشيم
_ اوه پس بريم بچه ها رو بيدار کنيم
کريس سرجاش جا به جا شد
_ من سراغ لوهان نميرم
شيومين پوکر چرخيد سمتش
_ من دارم صبحانه آماده ميکنم
کريس نيشخندى زد
_ خب اين چطوره ؟؟ من باقى صبحانه رو اماده ميکنم تو برو بقيه  رو بيدار کن
هنوز در حال جر و بحث بودن که صداى رمز در توى خونه پيچيد و پشت بندش سوهو در حالى که دست سهون خواب آلود رو گرفته بود دنبال خودش ميکشيد وارد خونه شد
_ شما که هنوز اماده نشدين
سهون رو نشوند پشت ميز  و صبحانه اى که شيو اماده کرده بود رو گذاشت جلوش
_ سهونا صبحانه اتو بخور . من ميرم بقيه رو بيدار کنم
سريع از آشپزخونه خارج شد . کريس و شيومین  نگاهی بهم انداختن بعد شيومین اهى کشيد و پشت ميز نشست
_ بعضى وقتا حس ميکنم مکنه ها حق مونو ميخورن
کريس قهقه اى زد و بلند شد رفت سراغ سوهو تا کمکش کنه سوهو هيچ وقت نميتونست تو اينجور مسائل با آرامش پيش بره تاکيد داشت و به شدت مراقب بود همه صبحانه خوردن و کاملا آماده از خونه برن بيرون نه عجولانه
سهون چندتا لقمه ى ديگه هم خورد بلند شد سمت اتاق لوهان و کريس رفت . لوهان تقريبا خودشو تو پتو باند پيچى کرده بود. سهون ميدونست بيدار کردنش چقدر سخته اينم ميدونست که سوهو فعلا اعصاب نداره بعيد نيست بياد با لگد پرتش کنه پايين  پس همونطور با پتو بغلش کرد برگشت تو هال نشوندش سر ميز .   لوهان که یهو روی هوا معلق شدن بهش شوک وارد کرده بود هاج و واج با چشماى گرد شده اطرافش رو نگاه کرد و با صداى گرفته از خواب گفت
_ چى شده ؟؟
سهون به موهاى پريشون و چشمايى که به زور سعى در باز نگه داشتنشون داشت نگاه کرد و خنديد
_ هيچى هيونگ صبحانه اتو بخور بايد بريم
لوهان به همون حالت سرشو تکون داد . سهون ميتونست قسم بخوره لوهان هنوزم خوابه فقط چشماش باز هستن و هیچکدوم از حرفاشو نفهمیده و الکی سر تکون داده  . يکم بعد سوهو وقتى خيالش راحت شد تو خوابگاه اکسو ام همه چى مرتبه دوباره دست سهون و کشيد  برگشت خوابگاه خودشون  توى درگاه ايستاد بلند داد زد
_ تا ده دقيقه ى ديگه همتون تو پارکينگ باشيد . ارسو ؟؟
چمدون خودشو و سهون قبلا کنار در قرار گرفته بودن اونا رو برداشت دکمه ى آسانسور رو زد . هيچ کس در اينجور مواقع با سوهو شوخى نميکرد چون اون کاملا يه ليدر جدى ميشد
طبق خواسته ى سوهو ده دقيقه بعد همه حاضر بودن و توى ون هاشون داشتن به سمت فرودگاه حرکت ميکردن
.......
سوهو داشت چک ميکرد تا مطمئن شه همه سرجاشون نشستن يا نه که کريس دستشو کشيد نشوندش سر جاش
_ بسه جونميون اينقدر حساس نباش
سوهو لبشو گزيد
_ دست خودم نيست کريس
کريس آروم پشت دستشو نوازش کرد دوست داشت بتونه الان سوهوى عزيزش رو بغل کنه و بذاره تو بغلش آرامش بگيره ولى متاسفانه خيلى چيزا محدودش ميکردن
_ همه چى مرتبه سوهو من اينجا هستم
سوهو متقابلا دست کريس رو با احتياط نوازش کرد بودنش براى سوهو زندگى بود احتمالا لازم نبود کريس ولش کنه حتى اگه چند روز هم ازش دور ميشد سوهو به دنياى بى رنگى و بى حسى فرو ميرفت . لبش رو نزديک گوش کريس برد
_ دوستت دارم
قبل از اينکه کريس جواب بده صدايى  هردو رو از لحظه ى شيرينشون دور کرد
_ سوهو هيونـــگ
سوهو در حالى که دستشو رو قلبش گذاشته بود چشم غره اى به بکهیون رفت
_ بيون بکهيون اين چه طرز صدا زدنه
بکهیون چشماشو گرد کرد
_ اومو مگه چجورى صدا زدم ؟؟عادى بود که
چشماشو ريز کرد و شيطون گفت
_ بازم داشتين اختلاط های  ليدرانه ميکردين ؟؟
سوهو حواسش نبود هنوز دستش تو دستاى کريسه خواست دستشو بکشه اما کريس محکم نگهش داشت و مانعش شد
کريس خيلى خونسرد نگاهى به بک انداخت
_ چى ميخواى بکهیون ؟؟
برعکس سوهو که تو اينجور مواقع خيلى هول ميکرد کريس کاملا خونسرد و عادى بود زياد توسط اعضا گير مى افتادن و هميشه اين کريس بود که با خونسردى همه چيزو جمع ميکرد اين حس ترس ناخوداگاه باعث ميشد ابراز محبت هاى سوهو به کريس کمتر و خيلى محتاطانه تر باشه .
بکهيون نگاهشو از دستاى قفل شده اشون گرفت
_ قرص خواب
سوهو اخمى کرد
_قرص خواب ميخواى چيکار ؟؟
_ قرص خواب ميخورن واسه چى هيونگ ؟؟ ديشب خوب نخوابيدم نميخوام واسه اجرا خسته باشم
خودشم از دروغى که گفت شاخ در آورد بکهيون کسى بود که مکان براش فرق نميکرد اگه خسته بود هر جايى ميتونست بخوابه
سوهو چشماشو چرخوند
_ چه بهتر ما فردا عصر اجرا داريم امشب که رسيديم هتل حسابى استراحت ميکنى
_ هيووووونگ
_ برو بکهیون با من بحث نکن
بکهيون با لباى آويزون ازش دور شد قرص خواب رو واسه اهداف خبیثانه ى ديگه اى لازم داشت ولى ظاهرا تيرش به سنگ خورده بود
_ نميدونستم قرص خواب ميخورى
سوهو نگاهشو روى کريس برگردوند به نظر عصبى مى اومد
_ نه اينطور نيست
_ دروغ نگو سوهو پس بکهیون از کجا ميدونست قرص خواب دارى ؟؟
سوهو دستاشو بهم قفل کرد نميدونست چى جواب بده گاهى اوقات وقتى کريس چين بود و فشار زيادى رو تحمل ميکرد و از فکر و خيال خوابش نميبرد اون قرصا رو مصرف ميکرد
_ هر وقت حس کردى نميتونى بخوابى فقط بهم زنگ بزن. باشه ؟؟
کریس با مهربونی گفت و سوهو با لبخند بهش خيره شد. کریس خوب درکش میکرد  هر وقت سوهو از توضیح مسائل عاجز میشد اون با مهربونی همه چیز رو فیصله میداد 
.........
سهون سرکى توى گوشى کاى کشيد بعد خنديد
_ خودشيفته
کاى بدون اينکه نگاهشو از صفحه بگيره گفت
_ واى سهون اين واقعا فوق العاده اس . به نظرم بهترين ميشه
سهون دوباره سمت گوشى اون گردن کشيد . کاى مشغول ديدن فيلم رقصى بود که بايد به صورت انفرادى توى جشنواره اجرا ميکرد . بحث اعتماد به نفس و خودشيفتگى نبود کاى حرکات رو عالى اجرا ميکرد و مطمئن بود جايزه ى اين قسمت مال اجراى اونه . سهون آروم مشتى به بازوش زد
_ معلومه که بهترين ميشه هر چى نباشه کيم کاى قرار اون حرکات رو اجرا کنه
کاى با اينکه از ته قلب اطمينان داشت اما به اين هم احتياج داشت که اطرافيانش تاييدش کنن
_ تو خيلى واسش تمرين کردى کاى اصلا لازم نيست نگران باشى مطمئنم موفق ميشى
کاى با لبخند به چشم هاى دلگرم کننده ى سهون خيره شد
_ کومائو سهونا
.......
وضعيت آب و هوايى اصلا خوب نبود بارون شديدى مى باريد فرودگاه هم حسابى شلوغ  بود . پسرا به زور با باديگارد هاشون از بين فن هاى منتظر رد ميشدن
از طرفى ديدن اون همه علاقه و محبت که توى اين بارون منتظرشون مونده بودن هيجان انگيز و به وجد اورنده بود ولى از طرفى هم اعصاب خردى هاى خودشو داشت
باديگارد ها و مسئولين امنيت بالاخره تونستن به سرعت پسرا رو به قسمت وى آی پى برسونن تا از اون راه از فرودگاه خارج بشن . قبل از هجوم دوباره ى فن ها همه رو به سرعت سوار ون ها کردن بدون اينکه کسى متوجه بشه کاى هنوز سوار هيچ کدوم از ون ها نشده .
کاى بيرون از فرودگاه ايستاده بود و به شدت سعى در استتار داشت لعنتى به شانس گندش فرستاد اونجا هنوز شلوغ بود زمزمه ى فن هاى ذوق زده به گوش ميرسيد . تلفن همراهش رو بيرون آورد و سعى کرد با منيجرشون تماس بگيره ولى اون گوشى رو بر نميداشت به تبع هيچکدوم از اعضا هم جواب نميدادن هوا سرد بود . ميترسيد برگرده داخل و با مسئولين امنيت صحبت کنه ترجيح ميداد در سکوت همونجا بايسته تا اينکه بره داخل و يهو توسط فن هاى هنوز حاضر در فرودگاه گير بيافته .
سوژه دادن دست خبرنگارا آخرين چيزى بود که ميخواست . از سرما داشت ميلرزيد دستاشو روى بازوهاش ميکشيد هر چند کم اما تاثیر گذار بود همچنان اميد داشت يکى از منيجر هاشون باهاش تماس بگيره ولى خبر نداشت از اضطراب اونقدر سفت گوشى رو توى دستش نگه داشته که دستش دکمه اف اون رو فشرده و شصتى که روى اسکرين گوشيش قرار داشته کادر خاموش شدن گوشى رو لمس کرده
بعد از مدتى انتظار بالاخره فرودگاه خلوت شد و اون تونست خودشو به ماموران امنيت برسونه دست و پا شکسته هر چى چينى بلد بود نطق کرد و تونست اونا رو متوجه کنه که چه اتفاقى براش افتاده .
........
همه ى اعضا تو لابى جمع بودن و با نگرانى شماره ى کاى رو ميگرفتن . کيونگ کلافه ايستاد
_ خب يکى رو بفرستين دنبالش
منيجر اکسو کى آقای سونگ جا  بهش توپيد
_ کجا رو بايد دنبالش بگرديم ؟؟
چانيول با اخم به منيجرشون نگاه کرد هر چقدر هم که عصبى بود حق نداشت به دى او بتوپه .
_ نميشه که همينطورى هم دست رو دست بذاريم فقط باهاش تماس بگيريم
سونگ جا  يک بار ديگه صداشو بالا برد
_ خب حالا ميگى چيکار کنم ؟؟
منيجر اکسو ام  آقای  ژائو لی  سعى کرد جو متشنج رو آروم کنه
_ بسه آروم باشيد اگه تا نيم ساعت ديگه پيداش نشد باديگارد ها رو ميفرستيم دنبالش . صبر داشته باشين .
يه بار ديگه سکوت وحشتناکى بينشون حاکم شد. همچنان همه درحال تماس با کاى بودن . اونقدر همه کلافه بودن که به ذهن هيچ کس نميرسيد با فرودگاه تماس بگيره اگر هم میرسید معلوم نبود کای اونجا باشه
_ هيوووونگ
بالاخره اون سکوت لعنتى با صدايى که ضربان قلب همه رو منظم کرد شکست
لى که نزديک ترين فرد بود سريع سمتش دويد
_ جونگین تو حالت خوبه  ؟؟
کم کم همه دورشو گرفتن کاى سعى داشت با خنده بگه حالش خوبه و از نگرانيشون کم کنه که منيجر برافروخته جلوش قرار گرفت
_ کيم کاى هيچ معلوم هست چه غلطى ميکردى ؟؟
کاى کاملا جا خورد انتظار اين رفتار و اصلا نداشت اونم وقتى که مقصر نبود . اخم پرنگى کرد
_ هيونگ فکر نميکنى اونى که مقصره تويى ؟  اصلا متوجه نشدى من بين اعضا حضور ندارم در حالى که اين وظيفه ى توئه
منيجر از خودش وا رفت
_ من فکر ميکردم تو سوار اون يکى ون هستى
کاى همچنان با عصبانيت بهش خيره بود خواست بگه اين فقط يه بهانه اس که با پادرميونى آقای ژائو  حرفشو خورد
_ کافيه ... کاى الان اينجاست و سالمه . حالا همتون به اتاق هاتون بريد بايد استراحت کنيد .
ديگه بحثی صورت نگرفت همه به اتاق هاشون برگشتن . منیجر درست میگفت اونا باید خوب استراحت میکردن

..............
سرفه هاى خشک و وحشتناکش چانيول رو از جا پروند . از تختش پايين اومد چشماشو ماليد سعى کرد نسبت به گيجى خواب که هنوز توى چشماشه بى تفاوت باشه . خودشو به تخت کاى رسوند و پتو رو از روش کنار زد
_  جونگین ؟؟
با چشمهاى گرد شده پسر شکلاتى لرزون که توى خودش جمع شده بود رو صدا زد ولى جوابى نگرفت . دستشو روى پیشونيش گذاشت خيلى داغ بود . سريع عقب کشيد و بى توجه به لباس هاى نامناسبش سمت اتاق منيجر ژائو که با ليدراشون يکى بود دويد ترجيح ميداد از منيجر اکسو ام کمک بگيره . تند تند مشتش رو به در کوبيد .
با اون مشتايى که چان به در ميکوبيد دور از انتظار نبود که منيجر وحشت زده پشت در ظاهر بشه
_ چى شده چانيول ؟؟
به جاى منيجر سوهو که بلافاصله پشت سر اون دم در اومده بود پرسيد
_ کاى حالش خوب نيست
_ چي؟؟
سوهو منتظر نموند کسى جوابشو بده خودش دويد سمت اتاق چانيول  و  وقتى کاى رو به اون وضع ديد تلفن رو برداشت و درخواست کرد يه دکتر واسشون خبر کنن .
همه اعضا تو اتاق جمع شده بودن تا وقتى که دکتر بياد چن و کيونگ سعى کردن تب کاى رو پايين بيارن بقيه هم چون کارى از دستشون ساخته نبود فقط تماشا ميکردن .
دکتر که رسید سریع کاى رو معاينه کرد .
_ حالش خوبه دکتره ؟؟
سهون بى طاقت پرسيد . اخيرا به خاطر لوهان هيونگش چينى رو خيلى خوب حرف ميزد
_ نه زياد ، بايد استراحت کنه .
سوهو گوشه ى لباس کريس رو کشيد
_ چى گفت کريس ؟؟
خودش اونقدر نگران بود که اصلا متوجه حرفاى دکتر نشد فقط صداشو شنيد . کريس دستشو روى شونه ى سوهو فشرد
_ ميگه بايد استراحت کنه
لى سمت دکتر رفت
_ ممنون دکتر  من همراهيتون ميکنم
کريس بعد از رفتن دکتر خيلى جدى برگشت سمت منيجر هاشون
_ کاى امروز استراحت ميکنه با ما به جشنواره نمياد .
خواهش نکرد رسما دستور داد . کيونگ سو منتظر بود منيجر هاشون مخالفت کنن تا بتوپه بهشون اونا حق نداشتن از اعضا مثل ماشين کار بکشن
منيجر ژائو دستشو تو موهاش فرو برد
_ کاى امروز اجراى انفرادى رقص رو داشت
منيجر سونگ جا  پوزخندى زد
_ اگه اينقدر اصرار داريد استراحت کنه سهون ميتونه به جاش رقص رو انجام بده
سهون که انتظار چنین چیزی رو نداشت  يک دفعه از جا پريد
_ نه صبر کنيد اين امکان نداره . من رقص رو بلد نيستم
منيجر با بدجنسى چشماشو چرخوند
_ خودم ديدم باهم تمرين ميکردين . درضمن هنوز تا جشنواره چندساعت وقت داريم
اينو گفت و از اتاق خارج شد سهون رو صندلى وا رفت
_ من فقط اونجا بودم تا کاى رو تشويق کنم درسته باهاش تمرين ميکردم ولى نه جدى جدى .
منيجر ژائو  کلافه سرشو تکون داد .
_ لطفا سعى خودتو بکن سهون نميتونيم رقص انفرادى رو حذف کنيم .
چند لحظه بعد اون هم اتاق رو ترک کرده بود و سهون رو مبهوت تنها گذاشته بود
..........
بکهيون سر آبميوه ى توى دستش رو سفت بست و همونطور که تکونش ميداد سمت چانيول رفت و بدون حرف آبميوه رو سمتش گرفت
چان نگاهشو بالا اورد و با تعجب به بکهیون دوخت .  بکهيون چشماشو چرخوند
_ از صب تا حالا چيز زيادى نخوردى . بخور انرژى داشته باشى .
چانيول با بهت  آبميوه رو ازش گرفت
_ اوووممممم  خب ...  ممنون
بک حرفى نزد . سريع چرخيد و با نيشخند از اونجا دور شد . چانيول آبميوه رو توى دستش تکون داد .  توى اين چند سالى که همديگه رو ميشناختن خيلى خيلى کم پيش ميومد بعد از اينکه دعواشون بشه بکهيون پا پيش بذاره واسه آشتى . چان لبخندى زد بعدا حتما بکهيون رو ميبرد اسکى یا بولینگ تا روابطتشون برگرده به روال قبل . بکهیون اسکی و بولینگ رو با همراهی چانیول خیلی دوست داشت .
.
.
.
سهون تند تند پوست لبش رو ميگزيد گاهى چشم هاى نگرانش رو به صحنه ميداد . چند لحظه ى ديگه اون کسى بود که بايد به جاى کاى رقص انفرادى رو اجرا ميکرد .
_ سهون؟؟
با نگرانى سمت بهترين  هیونگش  برگشت
_ لوهان من...
_ اروم باش سهونا ما ازت انتظار هيچ بهترينى رو نداريم ولى مطمئنم از پسش برمياى
لوهان اروم گفت و موهاى سهون رو نوازش کرد . وقتى خودشون دوتا تنها بودن سهون اصلا لوهان رو هيونگ صدا نميزد
لوهان کمى ازش فاصله گرفت و دستاشو باز کرد
_ ميخواى يه بغل آهويى بهت بدم تا حسابى انرژى بگيرى
سهون از حالت بامزه ى لوهان خنده اش گرفت و محکم دستاشو دورش حلقه کرد
_ سهونا فقط ازش لذت ببر لازم نيست به خودت سخت بگيرى
سهون توى بغل هيونگش نفس عميقى کشيد لوهان لازم نبود کارى کنه فقط صداش کافى بود تا سهون آروم بشه . با لبخند ازش جدا شد . اين کارى بود که سهون توقع داشت بقيه ى هيونگ هاش هم واسش انجام بدن و بهش اطمينان بدن اگه خراب کرد لازم نيست نگران باشه .
تا زمانى که سهون روى استيج بره لوهان دستشو محکم ميفشرد و بهش روحيه ميداد .
وقتی رفت لوهان هنوز داشت با چشم هاش بهش دلگرمی میداد . بقيه پشت سر لوهان قرار گرفتن و همه به استيج سهون چشم دوختن . بلافاصله  بعد از تموم شدن رقص انفردای سهون بقیه باید برای اجرا روی صحنه میرفتن .  سهون رقصش رو انجام داد همونطور که انتظار میرفت خوب بود نه عالی به اندازه ی کای چون سهون برای اون رقص به طور جدی تمرین نکرده بود .
چانیول حس میکرد سرگیجه داره چشماش مرگ خواب بودن اصلا نمیتونست درست نگهشون داره
" این دیگه چه کوفتیه "
پیش خودش زمزمه کرد  و سعی کرد با حفظ تعادل روی صحنه بره . توی طول اجرا به زور داشت خودشو و اون سرگیجه ی مزخرف رو کنترل میکرد چه اتفاقی داشت براش می افتاد . یه لحظه حس کرد داره سمت زمین سقوط میکنه که کریس گرفتش
_ چت شده چانیول ؟؟
هاج و واج نگاش کرد
_ نمیدونم هیونگ
مظلوم به کریس نگاه کرد کریس از اول اجرا حواسش پیش چانیول  بود سعی داشت طبیعی جلوه کنه ولی انگار نمیتونست.  پلک هاش روی هم فرود می اومدن و همش سعی داشت مانع از این کار بشه . فقط یکم دیگه مونده بود باید تحمل میکرد اگه یه دفعه دیگه اینطوری میشد کارشون تموم بود . همه زحمت هاشون به باد میرفت 


فکت : شیومین عادت داره 1 ساعت زودتر از بقیه ی اعضا بیدار شه . شیومین اونا رو بیدار میکنه ولی اونا دوباره میخوابن و اون مجبوره هر روز صبح 1 ساعت برای بیدار کردن اعضا وقت بذاره
فکت : لوهان و کای تنبل ترین اعضا گروه هستن و دیرتر از همه از خواب بیدار میشن
فکت : یه بار وقتی فرودگاه خیلی خیلی به خاطر فن ها شلوغ بوده .  کای رو توی فرودگاه جا گذاشتن


My Other halF~>FullHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin