My Other halF~>Full

┈••۪۫•❀ My Other halF 43❀••۪۫•┈

My Other HalF

By:Scarlet

Main cupel:HunHan/ ChanBeak

Channel:Pania_Fiction

" درود بهترین ها

قبل از خوندن این قسمت تاکید میکنم که از این به بعد داستان قرار نیست کاملا طبق حقیقت پیش بره پس دوست ندارم بشنوم که "این اتفاقا که نیافتاده" "اینا که طبق حقیقت نیستن" باشه ؟؟ منم میدونم اینطوری نبوده ونیست به چشم فن فیک بهش نگاه کنید.

"

قسمت چهل و سوم _ نیمه ی دیگر من

طبق عادتی که به تازگی پیدا کرده بود بلافاصله بعد از بیدار شدن گوشیش رو چک کرد تا صدای دلگرم کننده و قشنگ چانیول گوش هاش رو پر از عطر نفس های اون کنن . وویس رو پلی کرد .

" سلام به زیباترین عشق دنیا . صبحت بخیر زندگیم . بکهیونی آماده باش که قرار امروز چانیولی بیاد حساب تمام دلتنگی هاشو ازت بگیره . دوستت دارم عزیزم ."

بکهیون یدفعه از جا پرید قرار بود اونا فردا بیان ولی چرا چانیول میگفت امروز؟؟

مثل فرفره از تخت پایین اومد هول شده بود دو سه بار دور خودش چرخید بعد دوباره پرید سمت تخت و گوشیش رو چنگ زد تا با منیجر سونگ جا تماس بگیره . زیاد طول نکشید که منیجر گوشیش رو جواب بده

_ چی شده بکهیون ؟؟

_ هیونگ . چانیول قراره امروز بیاد ؟؟

بدون مقدمه گفت و یه جواب بی حوصله از منیجر شنید

_ اوهوم

بکهیون تقریبا از خوشحالی بال در آورد و بلند دادی کشید

_ باید به سهونی خبر بدم که اونا دارن میان باید حتما بهش بگم

منتظر نموند منیجر چیزی بگه سریع گوشی رو قطع کرد . حوله اشو برداشت دوید سمت حمام تا دوش گرفت . بعد از اینکه از بس بدنش رو سابید کم مونده بود زخم بشه بالاخره رضایت داد بیرون بیاد . لباس هاشو که عوض کرد دوباره گوشیش رو برداشت تا چکش کنه پیام ناشناسی توجهش رو جلب کرد . اخم کمرنگی روی پیشونیش نقش بست و پیام رو باز کرد

" بکهیونی بیا به این آدرسی که برات میفرستم تا همدیگه رو ببینیم . از منیجر پرسیدم گفت امروز برنامه ی خاصی نداری نظرت چیه دوتایی خوش بگذرونیم ؟؟ به کسی چیزی نگو

دوستت دارم چانیول "

بکهیون متعجب چند باری پلک زد و دوباره پیام رو خوند بلافاصله بعدش یه پیام دیگه براش ارسال شد که آدرسی توش نوشته شده بود . این چانیول بود ؟؟ چرا داشت با یه شماره ی ناشناس بهش پیام میداد ؟؟ یعنی الان اونا توی کره بودن ؟؟