تهیونگ:
تموم شب گذشته رو خواب و بیدار بودم..نگران جونگکوک بودم و کلی ایده واسه کارهایی ک فردا باید انجام بدیم،به ذهنم میرسید که خوابو از چشمام گرفتند..
یه نگاهی به to do listم میندازم..تموم دیشب رو روش فکر کردم و در نهایت به ترتیب اولویت مرتب کردم..
عادت لیست نوشتن رو از دبیرستان دارم..دقیقا از وقتی شروع شد که معلمام معترض شدن که دیگه بیشتر از این بی انضباطی ها و بی مسئولیتی هامو تحمل نمیکنن و اگه تکرار شه،پوستمو میکنن!!
خب نه اینکه من دقیقا بی انضباط یا بی مسئولیت باشم،من فقط یکم حواس پرت بودم و هستم و کارهایی ک باید انجام بدم و موعد تحویلشونو فراموش میکردم و میکنم..
مهم ترین قدم برای برنامه ریزی،آماده کردن این لیسته..
1)ارسال رزومه م به کمپانی سرگرمی S&D
و مجله Stardust ✔
(که صبح اول وقت انجامش دادم)
2)آشنا شدن بیشتر با جونگکوک:سن،مدرسه و...
چیزای زیادی نیست ک درموردش بدونم!
3)خرید های لازم برای کوک: لباس و...
4)خرید برای خونه: خوراکی مقوی برای کوک:عسل،
گوشت،برنج،ماهی،شیر،میوه و...
5)پیدا کردن مدرسه برای کوک(مطمئن نیستم دقیقا باید چیکار کنم!باید از جین هیونگ کمک بگیرم)
فعلا فقط همینا به ذهنم رسیده..درحالیکه دارم میز صبحونه رو می چینم جونگکوک رو میبینم که از پله ها پایین میاد..موهاش حسابی بهم ریخته س،
چشماش پف زیادی داره احتمالا بخاطر اینکه دیشب قبل خواب کلی گریه کرده و لباس هاش کج و کوله و نامرتبه!
پس شلخته ای جونگکوکی!!شایدم فقط بیحوصله ای ک حقم داری!
_هی!خوب خوابیدی؟
سرشو بالا میاره و با لبخند کمرنگی سر تکون میده.
ته دلم یه جوری میشه وقتی ری اکشنشو میبینم!
از دیروز تا حالا،اونقد نادیده گرفته شدم،که همچین واکنش کوچیکی هم کلی هیجان زده م میکنه!
خدارو شکر!این یعنی داره بهم اعتماد میکنه نه؟!
قراره بهم اجازه بده کمکش کنم؟!
یکی میخواد به خودت کمک کنه کیم تهیونگ پهلوون پنبه!قهرمان پوشالی!
توو ذهنم،به ذهن غرغرو و بی ادبم دهن کجی میکنم:خب جونگکوکم کمک من میکنه..میشه اون تغییری که همیشه میخواستم..فکر کن!دیروز این موقع هیچ برنامه ای برای فردا نداشتم ولی امروز انقد کار دارم که هیچ وقتی برای هدردادن ندارم!
خیلی هیجان انگیزه!که یکیو داشته باشی که مراقبش باشی!
با سنگینی نگاه متعجب کوک به خودم میام و نیش بازمو،میبندم!
........................................................................
این پارت خیلی کوتاهه ولی خیلی برام مهمه چون شما توو این پارت،متوجه میشین روند فیک قراره چجوری باشه..از اینجا به بعد ژانر فیک،اسلایس آو لایف و زندگی روزمره میشه..تلاشهای تهیونگ و جونگکوک برای شناخت خودشون و البته همدیگه..
برای اینکه بفهمند واقعا چی دوس دارن،چرا و هدفشون از زندگی چیه!معنای زندگیشون چیه..
یا چی میتونه به زندگیشون معنا بده از نظر اونا.. و چیزهایی که در طول زندگیشون یاد گرفتنو با ما شریک میشن..درسهایی که از اتفاقات خوب و بدشون گرفتن..مثلا تجربه سرزنش شدن توو مدرسه که منجر شد به عادت لیست نوشتن تهیونگ که ممکنه بدردشما هم بخوره..البته چپترهای بعدی تجربه های خیلی عمیق تری رو قراره باهامون در میون بذارن..
اگه شما هم مثل من و تهیونگ حواس پرتی دارین و کاراتونو یادتون میره و شب موقع خواب کلی خودتونو سرزنش میکنین که امروز به هیچ کارم نرسیدم راجع به نوشتن لیست کارهای روزانه یه سرچی بزنین..و اینکه در نهایت امیدوارم ایده شو دوست داشته باشین..خودم که عاشقشم😍😍کلی چیز جدید یاد میگیریم که البته خیلیاشو از قبل میدونیم ولی یادآوری میشه برامون و شاید تصمیم بگیریم توو زندگیمون به کار ببندیمشون!
راستی با تهیونگ موافقین؟مراقبت از یه نفر یا یه موجود زنده مثل گل یا پت هیجان انگیزه؟میتونه هدف زندگی یه نفر باشه؟!
Setared
YOU ARE READING
The Change ( Completed )
Fanfictionوضعیت: تکمیل شده کاپل اصلی: ویکوک/ کوکوی ژانر: درام، رومنس، روانشناسی میدونی قبل از اینکه یه اتفاق خیلی بزرگ توو زندگیت بیفته، درست قبلش، چی میشه؟! هیچی! دقیقا هیچی. و این اتفاقیه که برای کیم تهیونگ هم رخ میده. درست وقتی اونقد درگیر روزمرگی هاشه که...