سرت را قدری بیاور جلوتر،تا باز هم آهسته تر بگویم:
بهترین دوست انسان،انسان است،نه کتاب..
کتاب ها تا آن حد که رسم دوستی و انسانیت بیاموزند،مفیدند،نه تا آن حد که مثل دریایی مرده از کلمات مرده،تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند..تو در کوچه ها انسان خواهی شد..
نه در لابلای کتاب ها..
یک عاشقانه ی آرام
نادر ابراهیمی^^^^^^^^^^^^^^^^
تهیونگ،بیحال توو سر ساعت کوبید و خاموشش کرد..جون نداشت تکون بخوره..نمیخواست بیدار شه..
چشماش بخاطر با گریه خوابیدن،اونقد پف داشت که میشد گفت چشم راستش تقریبا بسته بود..به زحمت با وجود درد عصبی ای که توی شونه ش حس میکرد،گوشی رو جلوی چشم چپش گرفت و سعی کرد ساعت رو بخونه..
خیلی وقت بود این درد لعنتی رو حس نکرده بود..
از همون وقتی که تصمیم گرفت دیگه بازیچه ی خونواده ش نباشه و زندگی خودشو،زندگی کنه..
و حالا برگشته بود!
هر وقت احساس عجز داشت،وقتایی که کاری از دستش برنمیومد،ذهنش با این درد لعنتی، بخاطر ضعف و بی عرضگی ش تنبیهش میکرد..امروز با سردبیر نشریه جلسه داشتن و مسئول بخششون، کاملا براش روشن کرده بود که حتما باید شرکت کنه ولی با این اوضاع،اصلا نمی خواست بره سرکار..
وقتی پسرکش نبود که نیاز به وسایل جدید داشته باشه،پول می خواست چیکار؟اصلا فرضا رفت سرکار..به چه امیدی بر میگشت خونه وقتی جونگکوکیش منتظرش نبود،تا با هم غذا بخورن،تا سوالای ریاضیش رو بپرسه و به نابلدی و ضعفش توو ریاضیات بخنده..
با یادآوری خنده های هیجان زده و شیرین کوکی ش،اشکی از گوشه ی چشمم سر خورد و اولین روز جداییشون رو با گریه شروع کرد..
پتوی جونگکوک رو روی سرش کشید،و بالشش رو محکمتر بغل گرفت،سرش رو توو بالش نرم فرو برد و نالید:
_دلم برات تنگ شده..
^^^^^^^^^^^^^^^^^
جونگکوک،روی لبخند مستطیلی تهیونگ دست کشید و لبخند غمگینی زد..صدای زنگ در بلند شد و به دنبالش صدای جیمین:
_عههههه!!!اومدن!
قاب عکس چهارنفره ی جین،تهیونگ و یونمین رو که از روی دیوار اتاق جیمین کش رفته بود،زیر بالشش قایم کرد و با بی میلی بلند شد..
دلش میخواست پتو رو روی سرش بکشه و تا هفته ی بعد که هیونگش برمیگرده بخوابه ولی امان از این مهمونی بی وقت جیمین..
بلندشدنش از روی تخت همزمان شد با باز شدن در اتاق و پیچیدن صدای جیمین:
_جونگکوکا!ببین کی اومده!جیآن..دوستم..مخ ریاضیه..تا بچه ها نیومدن،اون سوالایی که تهیونگ هیونگ نتونسته بود،کمکت کنه رو از جیآن بپرس..
YOU ARE READING
The Change ( Completed )
Fanfictionوضعیت: تکمیل شده کاپل اصلی: ویکوک/ کوکوی ژانر: درام، رومنس، روانشناسی میدونی قبل از اینکه یه اتفاق خیلی بزرگ توو زندگیت بیفته، درست قبلش، چی میشه؟! هیچی! دقیقا هیچی. و این اتفاقیه که برای کیم تهیونگ هم رخ میده. درست وقتی اونقد درگیر روزمرگی هاشه که...