راوی:
منظره رو به روشون نفسگیره..عظمت ساحل صخره ای،اونها رو غرق خودشون کرده..هر پنج نفر،روی صخره هایی که آبی شفاف دریا رو از شاحل شنی جدا میکنه،جا خوش کردند و به روش خودشون از منظره،لذت میبرن..
تهیونگ،مشغول عکاسیه،یونگی چشمهاشو بسته و دریا رو عمیق نفس میکشه..جیمین با چشمهای درشت شده و لبخند عریضش،محو دریاست و جین درحالیکه یه شلوار اضافی دور کمرش گره زده،چون بحثش با جیمین در مورد اینکه این وقت سال هیشکی شلوارک نمیپوشه حتی لب دریا،به نتیجه نرسید و در نهایت مجبور شد،یه شلوار برای زمانی که جیمین به غلط کردن افتاد،با خودش بیاره،
مشغول سلفی گرفتنه..
و جونگکوک..زمان براش متوقف شده..منظره آرامشبخش دریا و صدای پرنده هایی که اسمشونو نمیدونه برای قلب زندونیش،بیش از حد، هیجان انگیزه..
تهیونگ بالاخره عکاسی از دریا رو تموم میکنه و سمت پسرکش میچرخه و محو نیمرخ دوست داشتنی ش میشه..چتری هایی که پیشونیش رو مخفی کردن،چشم گرد و هیجانزده ش که دریا رو در خودش غرق کرده،انحنای بینیش و لب های به خنده بازش..نا خود آگاه و از روی عادته ثبت هر لحظه و سوژه ای که ارزششو داره،دوربینشو بالا میاره و به نظر خودش،خیره کننده ترین عکس امروزشو ثبت میکنه..
صدای جین،همه رو از خلسه ای که عمیقا درش فرو رفتن،درمیاره..
_بچه هااا..بیاین عکس بگیریم..
و نیم ساعت بعدی،صرف گرفتن عکسهای تکی و سلفی های دسته جمعی،با ژست های مختلف میشه..
و البته بعدش مجبور میشن برای از دست ندادن برگشت ماهیگیرها از دریا،تا اون سر ساحل که محل رفت و آمد ماهیگیراست بدوئن!!
_هیونگ!!همش تقصیر توعه..نمیرسیم..
+اگه نرسیم،تقصیر سرعت دویدن توعه..چرا مث پیرمردها میمونی تهیونگ؟؟یکم ورزش کن!
_هههه!کی به کی میگه پیرمرد!
و با دستش بچه ها رو که خیلی از اونا جلوترن نشون میده و ادامه میده:
_خودتم عقب موندی مرد جوان قلابی!!
و نیشخندی تحویل جین میده و ازش جلو میزنه..بعد از یه عالمه چرخیدن توو بازار ماهی فروشا و عکاسی و ماهی خریدن،با اولین عطسه ی جیمین،
جین همه رو به خونه برگردوند.._تهیونگ!!دستاتو شستی دیگه؟!
+وا!!آره هیونگ!3 بار پرسیدی..بده به من..
و آبمیوه گیری دستی ای رو که جین،از توی کابینت های قدیمی آشپزخونه پیدا کرده بود رو ازش میگیره..و جین سر کار خودش برمیگرده..پختن سوپ برای جیمین..
جونگکوک هم طبق چیزی که جین بهش یاد داده،مشغول پاک کردن ماهی و کندن فلس هاشه..یونگی،جوشونده گیاهی ای رو که طبق دستور جین دم کرده، میچشه و بلافاصله تموم عضلات صورتش به عجیب ترین شکل ممکن در هم فرو میرن!!
_هیونگ!!جیمین عمرا اینو نمیخوره!!خیلی بد مزه ست!
+به خاطر همین سپردمش به تو دیگه..کار خودته..
یه کاری کن بخوره!یونگی،با غرغر ماگ جوشونده رو داخل سینی میذاره و وارد هال کوچیک و سنتی خونه میشه،
جاییکه جیمین تشکشو کنج دیوار، پهن کرده و پتوش رو دورش پیچیده..وبه این فکر میکنه اگه حالش بدتر بشه،رسما با حرف گوش نکردنش،گند زده به سفر همه مخصوصا جونگکوک..
YOU ARE READING
The Change ( Completed )
Fanfictionوضعیت: تکمیل شده کاپل اصلی: ویکوک/ کوکوی ژانر: درام، رومنس، روانشناسی میدونی قبل از اینکه یه اتفاق خیلی بزرگ توو زندگیت بیفته، درست قبلش، چی میشه؟! هیچی! دقیقا هیچی. و این اتفاقیه که برای کیم تهیونگ هم رخ میده. درست وقتی اونقد درگیر روزمرگی هاشه که...