از سندرم سیندرلا چه میدانید؟
زمانی که دختر ۳ ساله در عروسی با لباس سفید میرقصد میگوییم: «انشاءالله عروس شوی!» زمانی که ۱۵ ساله شد گفته میشود: «کی میشود که خوشبختی تو را ببینم دخترم؟!» زمانی که ۲۵ ساله شد در عروسی گفته میشود: «انشاءالله که بخت تو هم باز شود!» یعنی چه؟ یعنی اینکه در این دوران بخت تو بسته بود و یک رویدادی رخ می دهد و ناگهان درهای سعادت باز می شود و تو از فردای روز ازدواج خوشبخت میشوی!
سندرم سيندرلا یعنی همین؛ یعنی اینکه سواری با اسب های سفید و کالسکه طلایی به دنبال دختر میآید و خوشبختش میکند.
با این تفکر سیندرلایی پس من از فردای عقد نیازی به تلاش ندارم و همه چیز مهیاست و نیازهای من برآورده خواهد شد!یعنی آموزشی داده نشده که از فردای ازدواج، زندگی مانند موتور هندلی خواهد بود که شما باید تا 50 سال این هندل را صبح اول وقت و در هوایی زمستانی که اتفاقا موتور یخ زده بایستی با زور و بدبختی روشن کنید و تا شب بچرخانید تا صبح فردا که دوباره این فرایند تکرار خواهد شد؛
زندگی به این صورت نیست که همینطوری چرخ آن بچرخد!#دكتر_سليمى
.....................................................
تهیونگ درحالیکه با دست چپ کراواتش رو شل میکرد با دست راست رمز در آپارتمانشون رو زد، در رو هل داد و وارد شد.
تاریکی و سکوت محض حاکم بر فضای خونه،
متعجبش کرد:_کوکی؟ کوک؟!
صدای جونگکوک از کاناپه رو به روی تلویزیون خاموش به گوشش رسید که جوابش رو داد:
+اینجام هانی!
با نگرانی و به سرعت کفش هاش رو داخل جاکفشی پرت کرد و بدون اینکه در چوبی ش رو ببنده سمت کاناپه راه افتاد:
_خوبی؟ چیزی شده؟ چرا توو تاریکی نشستی؟
و کمی به سمت جونگکوک خم شد.
جونگکوک برای چند ثانیه از لپتاپش چشم گرفت،
بوسهی سبکی روی لبهای تهیونگ گذاشت و دوباره به حالت قبلیش برگشت:+هنوز چیزی نشده ولی اگه قبل از اینکه این فایل آپلود شه، شارژ لپتاپم تموم شه احتمالا بدبخت میشم!
تهیونگ کتش رو شلخته روی کاناپه پرت کرد و درحالیکه به سمت کلیدهای برق می رفت، جونگکوک ادامه داد:
+و توو تاریکی نشستم چون مجبورم!سه ماهه قبض برق رو پرداخت نکردیم، قطع شده هانی!
تهیونگ ناباور چندباری کلیدها رو روشن و خاموش کرد و درنهایت تسلیم شد:
_پس اون قبضی که دیروز صبح پرداخت کردم چی بود؟!
+آب هانی! آب! مصاحبه چطور بود؟
YOU ARE READING
The Change ( Completed )
Fanfictionوضعیت: تکمیل شده کاپل اصلی: ویکوک/ کوکوی ژانر: درام، رومنس، روانشناسی میدونی قبل از اینکه یه اتفاق خیلی بزرگ توو زندگیت بیفته، درست قبلش، چی میشه؟! هیچی! دقیقا هیچی. و این اتفاقیه که برای کیم تهیونگ هم رخ میده. درست وقتی اونقد درگیر روزمرگی هاشه که...