آهنگ پارت:
Lee Hi _ My Loveبا باز شدن در سرشو بلند کرد، با تعجب به پسر کوچیکش که وارد اتاق شده بود نگاه کرد:
_جانگکوک؟ تو اینجا چیکار میکنی؟کوک مضطرب گوشه ی سویشرت مشکیش رو بین انگشتاش فشرد:
_سلام بابا، اومدم درمورد یه چیزی باهات صحبت کنم.
آقای جئون لبخندی زد:
_بشین پسرم. خوش اومدی.کوک روی کاناپه نشست، آقای جئون با مهربونی به چهره ی زیبای پسرش چشم دوخت:
_چی میخوری بگم برات بیارن؟
کوک به پدرش نگاه کرد:
_چیزی نمیخورم بابا، ممنون.آقای جئون اخماش درهم شد:
_کوک؟ حالت خوبه پسرم؟ مضطرب به نظر میای.
کوکی لبش رو گزید، نمیدونست چطور مقدمه چینی کنه. اصلا نمیدونست باید چی به پدرش بگه، به شدت استرس داشت.آب دهنشو به سختی قورت داد و بدون مقدمه زمزمه کرد:
_بابا...من همه چیز رو میدونم، درمورد جیمین هیونگ!
آقای جئون یه تای ابروشو بالا انداخت:
_منظورت از این همه چیز چیه؟کوک به چشمای پدرش زل زد:
_میدونم با یونگی هیونگ رابطه داره و شما این رو فهمیدید.
آقای جئون غرید:
_از کی میدونی؟
کوک لبخند تلخی زد:
_از همون اول که رابطشون شروع شد.آقای جئون با بهت پرسید:
_تو تمام این مدت از همه چیز خبر داشتی؟
تو میدونستی اون پسره ی احمق داره چیکار میکنه؟آره کوک؟
پسرک با غم سر تکون داد:
_بله بابا، من از همه چیز خبر داشتم.
_ و تمام این مدت ساکت موندی و به من چیزی نگفتی؟ تو دیوونه شدی؟کوک اخماش درهم شد و با بغض لب زد:
_به شما میگفتم تا بی رحمانه جداشون کنید؟ مثل کاری که الان دارید میکنید؟
آقای جئون از جا بلند شد:
_نه. برای اینکه جلوی حماقتشون رو بگیرم. تو هیچ میفهمی برادرت چه غلطی کرده؟
_ اون فقط عاشق شده بابا!آقای جئون فریاد زد:
_نه احمق، اون با آینده ی خودش و آبروی من بازی کرده. اون با یه مرد رابطه داره میفهمی این یعنی چی؟
کوک هم عصبی از جا بلند شد:
_بابا اون که گناه نکرده، عاشق شده. چه فرقی میکنه چه جنسیتی داشته باشه، اونا همدیگرو دوست دارن.آقای جئون پوزخندی عصبی زد:
_همتون دیوونه شدین، هیچ میفهمی چی داری میگی؟ نه تنها جلوی جیمین رو نگرفتی، بلکه تو گناهشم شریک شدی و حالا جلوی من ایستادی از کارش دفاع میکنی. واقعا جالبه!
کوک با چشمای پراز اشک به پدرش نزدیک شد:
_بابا، یه دقیقه به حرفام گوش کن.
باور کن اونا عاشق هم دیگه هستن، خواهش میکنم جداشون نکن. من میدونم واسه همین داری جیمین هیونگ رو میفرستی ژاپن...اما باور کن این کارت اشتباهه. تو حتی اجازه ندادی جیمین هیونگ از احساس خودش دفاع کنه. چرا داری بدون محاکمه مجازاتشون میکنی؟آقای جئون با خشم فریاد زد:
_این عشق نیست، یه هوس زودگذره.
اون مردک عوضی به اعتماد من خیانت کرد و پسر منو توی دردسر انداخت، اما کورخونده...روزگارش رو سیاه میکنم.
کوک به دست پدرش چنگ زد:
_بابا...خواهش میکنم به حرفام گوش کن، اینکارو نکن. جیمین هیونگ نابود میشه...تو میخوای از بین رفتن پسرتو ببینی؟ اره بابا؟
_اون با اینکار ابروی منو به خطر انداخته، آینده ی این شرکت رو به خطر انداخته. اون وارث منه، یه وارثی که حتی نمیتونه یه بچه از خودش داشته باشه به چه دردم میخوره؟هان؟
_یعتی فقط ابروتون براتون مهمه؟ پس پسرتون چی؟ اون حق زندگی نداره؟
YOU ARE READING
𝐁𝐥𝐚𝐜𝐤 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲 [𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤]
Fanfiction[ completed ] |زیبایی سیاه| کاپل: ویکوک~ یونمین~ نامجین ژانر: درام | رمنس| انگست | اسمات مرد برگشت و تمام روح جانگ کوک رفت. چهره ای رو دید که تمام عمر ازش نفرت داشت. مردی رو دید که نمیخواست هیچوقت دیگه باهاش روبرو بشه. مردی رو دید که زندگیش رو نا...