آهنگ پارت:
Within Temptation_All I Needلبهای تهیونگ مماس با لبهای کوک بود و کوک هرلحظه منتظر بود تا تهیونگ وجودش رو به آتیش بکشه اما....
درلحظه اخر تهیونگ به سرعت سرشو کشید عقب و لیوان پر مشروب رو سر کشید.جیمین غر زد:
_اه تهیونگ مسخره،باید جرئت رو انجام میدادی!
تهیونگ سرد نگاش کرد:
_مجازات رو انجام دادم.
یوگیوم که حالا همه چیز رو فهمیده بود پوزخند زد:
_مجازات دو لیوان مشروبه!تهیونگ چشم غره ای بهش رفت و لیوان دوم رو سر کشید.
همه میدونستن تهیونگ تو مشروب خوردن مشکل داره و زود مست میشه.
دولیوان براش خیلی زیاد بود.کوک با حرص و اخمای درهم به آتیش زل زده بود.
تهیونگ عوضی عملا داشت اون رو نادیده میگرفت.
چطور تونست از بوسیدنش بگذره؟نایون کوبید توی بازوی تهیونگ:
_من این همه ازت تعریف کردم،یه بوسه بود دیگه!
تهیونگ با اخمای درهم غر زد:
_چیز مسخره ای ازم خواست.بعداز یک ساعت همه خسته شدن و رفتن که بخوابن.اما کوک کنار آتیش نشست و با گوشیش بازی کرد.خسته نبود و به خاطر عصبانیت خوابش نمیبرد.
یوگیوم رو به لارا گفت:
_تو بخواب،من یکم پیش کوک میمونم.لارا باشه ای گفت و رفت داخل.
یوگیوم کنار کوک که درگیر بازیش بود نشست.اروم زمزمه کرد:
_پس دردت این بود رفیق؟
من غریبه بودم که بهم نگفتی؟کوک با تعجب نگاش کرد:
_چی؟
یوگیوم لبخند زد:
_تو عاشق تهیونگی!
کوک با ترس به کلبه نگاه کرد و زمزمه کرد:
_دیوونه شدی؟چی میگی؟یوگیوم غمگین نگاش کرد:
_تا کی میخوای گولم بزنی؟اونم دوست داره،امشب با اون شرط خواستم مطمئن بشم.
من از بچگی با تو بودم کوک،مگه میشه نشناسمت!کوک لبش رو گزید:
_من...نفهمیدم چرا اینجوری شد!
یوگیوم با دیدن حلقه ی اشک توی چشمای رفیقش آغوشش رو به روش باز کرد.
کوک سرش رو توی سینه ی یوگیوم پنهون کرد و قطره های اشک گونش رو خیس کرد:
_یوگی!دارم دیوونه میشم.
حس میکنم نمیتونم نفس بکشم،این احساس گناهه اما خیلی شیرینه.
میدونم کارم اشتباهه،عشقم اشتباهه اما...هرچقدر اشتباه من میخوامش.
من اون مرد رو میخوام.یوگیوم زمزمه کرد:
_بهش گفتی؟
آروم سرش رو بالا آورد:
_من...امروز بوسیدمش!
یوگیوم با تعجب بهش نگاه کرد:
_شوخی نکن!کمی ازش فاصله گرفت:
_واقعا بوسیدمش و پشیمون نیستم!
بهترین احساس دنیا بود یوگی.
یوگیوم لبخندی ناباور زد:
_پس واسه همین به سوران هیچ حسی نداشتی.هیچوقت فکر نمیکردم گی باشی.کوک پوزخند زد:
_من گی نیستم،هیچ حسی به هیچ مردی ندارم.من فقط تهیونگ رو دوست دارم.
فقط اونو میخوام.
ESTÁS LEYENDO
𝐁𝐥𝐚𝐜𝐤 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲 [𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤]
Fanfic[ completed ] |زیبایی سیاه| کاپل: ویکوک~ یونمین~ نامجین ژانر: درام | رمنس| انگست | اسمات مرد برگشت و تمام روح جانگ کوک رفت. چهره ای رو دید که تمام عمر ازش نفرت داشت. مردی رو دید که نمیخواست هیچوقت دیگه باهاش روبرو بشه. مردی رو دید که زندگیش رو نا...